اگر خیلی ساده نگاه کنیم، تمام استارتاپهای بزرگ ایران همه و همه شروع فعالیتشان مربوط چندین سال پیش است. به سختی میتوانید استارتاپی را پیدا کنید که در یک سال گذشته راه افتاده و سر و صدای زیادی به راه انداخته باشد.البته استارتاپهای زیادی هستند که داخل جامعه استارتاپی ایران به خوبی شناخته میشوند اما نیستند استارتاپهایی که بیرون از جامعه متخصص و کوچک استارتاپیها، در بازار واقعی سر و صدای درست و حسابی به پا کرده باشند.
- عدم شناخت درست از بازار هدف
اطلاعات نادرست از دسترسی بیش از ۸۰ درصد مردم ایران به اینترنت تا نبود آمار دقیق از تعداد کاربران اینترنت و اینکه هر کسی چگونه و چطور از اینترنت استفاده میکند، باعث شده بهدرستی نتوان پیشبینی دقیقی از بازارهای مرتبط با اینترنت در ایران پیدا کرد.
شروع اکثر استارتاپها از درون جامعه استارتاپی و عدم توجه به تست کردن محصول اولیه در جایی خارج از بچهها و گروههای استارتاپی باعث شده اکثر استارتاپها دچار اشتباه بزرگی در شناخت مارکت خود شوند.
- کتابی اجراکردن یک استارتاپ
متاسفانه توجه داخلی و خارجی به پدیده استارتاپها باعث شده مقالهها و کتابهای زیادی برای کمک به کارآفرینان طراحی شود. توجه زیاد به این استانداردها و متولوژیها هم میتواند برای یک استارتاپ دردسرساز باشد. وقتی که با مطاله هر کتاب و هر مقاله جدید بخواهیم تغییری بنیادی در استارتاپ ایجاد کنیم، بهگونهای که اینقدر درگیر پیادهسازی اصولی و مطابق بر استانداردها باشیم که اصل هدف را فراموش کنیم.
- تجربه کاری در خیابان است نه پشت میز
تجربه کاری چیزی است که امروزه همه در خصوص آن صحبت میکنند. کم نیستند مقاله و کارگاهها و کنفرانسهایی که در ایران در این خصوص برگزار میشوند اما مشکل اینجاست که ما میخواهیم تجربه کاربر را پشت میز و پشت کامپیوتر به دست بیاوریم و برای او شگفتی ایجاد کنیم. تجربه کار در پشت دستگاه کامپیوتر کاربر افتاق میافتد و در کل کاربر داخل شرکت ما نیست.
کاربر جایی خارج از این چارچوبها و ساختمانی که ما در آن کار میکنیم وجود دارد و احتمالا حاضر است که برای سرویس ما پول پرداخت کند. پس به جای گیرکردن روی تجربه کاربری باید رفت و دل را به خیابان زد و تجربه کاربر را واقعا از خودش پرسید.