استارتاپ کلمهای است که با رواج رویداد استارتاپ ویکند در ایران همهگیر شد. تعریفی که در این رویداد از استارتاپ رایج شد، متعلق به دکتر استیو بلنک است که میگوید استارتاپ سازمانی موقتی است که در جستوجوی یک الگوی کسبوکار موفق است که تکرارپذیر و مقیاسپذیر باشد.
نگاه کلی اینچنین است که استارتاپ یک مرحله قبل از شرکت شدن است و یک سازماندهی موقتی و جمعی کوچک است که بنیانگذاران آن در یک دفتر کوچک و یا گاراژ یا زیرزمین خانهای جمع شدهاند و برای موفقیت و رسیدن به رویای بزرگشان تلاش میکنند.
اما باید توجه داشت که بسیاری از شرکتهای فعال که ساختار حقوقی و شکل و شمایل شرکتی هم دارند همچنان به عنوان استارتاپ شناخته میشوند. برای روشن شدن این موضوع و درک بهتر از استارتاپ لازم است به چند نکته اشاره کنم که استارتاپ چه چیزهایی نیست.
استارتاپ چه چیزهایی نیست
نکته اول این است که استارتاپ الزاما کسبوکار کوچک یا متوسط نیست. بسیاری از دولتها از کسبوکارهای کوچک و متوسط یا SME حمایت میکنند تا تولید ملی و خوداشتغالی را افزایش دهند. تفاوتی که وجود دارد این است که در بحث SMEها موضوع ماندگاری و پایداری اهمیت دارد و ماموریت شرکت ایجاد درآمد دائم با ریسک کم است حتی اگر سهم کوچکی از بازار هدف را برای خود حفظ کند و وجود درآمد مستمر بیشتر از رشد در مقیاس بزرگ اهمیت دارد.
در استارتاپها اینچنین نیست و مدل تجاری در هالهای از ابهام و آزمایش قرار دارد و استارتاپ نیاز به حمایت مالی دارد و با بهرهمندی از سرمایه اولیه و حمایت سرمایهگذاران است. قاعدتا نسبت ریسک سرمایه به منافع مطالعه شده و شرکت استارتاپی در جستوجوی یک مدل تجاری در ابعاد کلان است به گونهای که در ابعاد مختلف بازار قابل رشد و تکرارپذیر باشد و در نهایت بتواند بازگشت سرمایه مناسبی ایجاد کند.
بنابراین ممکن است شما با شرکتی مواجه شوید که ۴۰میلیون دلار سرمایه دارد و شاید دهها کارشناس و متخصص برای آن کار میکنند اما همچنان استارتاپ نامیده میشود. اینگونه شرکتها بایستی در زمان مقرر به مجموعهای از اهداف پیشبینی شده برسند تا بتوانند وارد مرحله بعدی رشد شوند. در صورت نرسیدن به این اهداف ممکن است که حمایت سرمایهگذاران را از دست بدهند و ارزش آنها با افت جدی مواجه شود و یا حتی شرکت منحل و منابع انسانی و فنی آن که قابل تبدیل باشد، جذب یک شرکت و کسبوکار پایدار شود.
پتانسیل رشد استارتاپ
تفاوت دیگری که میتوانم اشاره کنم، موضوع پتانسیل رشد و استعداد نهفته در یک استارتاپ است. استارتاپ هدف خود را کسب بازار هدف بزرگ قرار میدهد هر چند کوچک شروع میکند و در مقاطع مختلف حمایت سرمایهای میشود اما به قول معروف استارتاپها دنبال یک رویای بزرگ و شاید جهانی باشند و خود را به سهم کوچکی از یک بازار و یک درآمد مستمر و محدود قانع نمیکنند. مخصوصا در عرصه فناوری میکوشند تا با ارائه یک محصول یا خدمت جدید و متفاوت یک بازار بزرگی را که عمدتا به شیوههای سنتی رایج است، مورد هدف قرار دهند و روش رقیب را کاملا به چالش بگیرند و تجربه رایج را کاملا متحول کنند.
بنابراین موضوع نوآوری در استارتاپها مطرح است در حالیکه در یک کسبوکار رایج بحث نوآوری و تغییر رفتار بازار به آن شدت مطرح نیست و در یک شرکت غیراستارتاپی تکرار یک کسبوکار امتحان شده و مطمئن برای درآمد مستمر و امنیت مالی کفایت میکند.
خلاصه اینکه یک استارتاپ، یک شرکت است ولی هر شرکتی یک استارتاپ نیست و تعریف اولیه استارتاپ در قالب یک سازماندهی قبل از شرکتشدن را بیشتر باید به صورت یک شرکت با مدل کسبوکار در حال آزمایش برای رشد سریع و رسیدن به مدل مطلوب متصور شد.
در ایران و بسیاری کشورها یک استارتاپ به خودی خود هویت حقوقی ندارد و معمولا پس از مرحله کوتاهی و یک بلوغ نسبی به صورت یک شرکت حقوقی ثبت میشود ولی همچنان استارتاپ است و اگر رشد متصور را نداشته باشد با خطر جدی شکست روبهرو است.
ممکن است شما با شرکتی مواجه شوید که ۴۰میلیون دلار سرمایه دارد و شاید دهها کارشناس و متخصص برای آن کار میکنند اما همچنان استارتاپ نامیده میشود. اینگونه شرکتها بایستی در زمان مقرر به مجموعهای از اهداف پیشبینی شده برسند تا بتوانند وارد مرحله بعدی رشد شوند
البته باید تاکید کنم که کسب امنیت مالی برای استارتاپ هم جزو اهداف است اما این موضوع وقتی به دست میآید که مدل کسبوکار از حال ابهام در آمده و اهداف مورد نظر در فرآیند رشد به دست آمده است.
این بلوغ کسبوکار در یک استارتاپ منجر میشود که به پایداری برسد و نهایتا توسط یک شرکت بزرگ خریداری شود و یا با مجموعه بزرگ دیگری تلفیق شود و یک سازمان تجاری بزرگ را شکل دهد که دیگر ماهیت استارتاپی ندارد و تکلیف مدل کسبوکارش روشن است، ریسک سرمایهگذاری خیلی کمتر است و بگیر نگیر ندارد.
برای روشن شدن بیشتر موضوع میتوانم یک مثال بزنم. یک استارتاپ را با یک نفر مقایسه کنید که کنکور داده و میخواهد وارد دانشگاه شود. اگر این سد اولیه را پشت سر بگذارد دانشجوی دانشگاه میشود و مثل استارتاپی است که برای ایده اولیه موفق به کسب سرمایه شده است. این دانشجو باید درس بخواند و نمرات لازم را برای رفتن به ترم بعدی کسب کند و نهایتا برای مثال با عنوان کارشناسی فارغالتحصیل شود ولی تا وقتی در بازار کار در عمل وارد نشده، از تجربه مهندسی برخوردار نیست و ممکن است حتی بیکار بماند.
استارتاپ هم ممکن است زود یک شرکت شود اما تا وقتی به بلوغ نسبی نرسیده و اهداف سرمایهگذاری و رشد را برآورده نکرده همچنان با خطر جدی شکست مواجه است.