حالا ما در دهکده جهانی زندگی میکنیم. نسبت مسافت روی نقشه، با طی کردن آن در زمان، دیگر مثل گذشته نیست. فرمول های دیروز با شرایط امروز نمی خواند. گذر از مرزها، دیگر به معنای تحمل رنج ها نیست. با چشم بر هم زدنی، می رسیم به آنجا که دلخواه ماست. همچنان اگر کسی طلبه علم باشد و واجد شایستگیهای لازم، میتواند از مرزهایی که دستخوش سیاست شده اند و صعب العبور؛ بی قید و شرط عبور کند و دورترین راه ها را با هواپیماهای سریعالسیر بپیماید. دیگر همچون گذشته، غم غربت پرزور به جان آدمیزاد ایرانی نمی افتد که از پا درش آورد. توی خانهاش در هزاران کیلومتر دورتر از وطن، با کشک و زعفران ایرانی غذا می پزد و پای تبلتش بطور آنلاین، پدر و مادر و عزیزانش را می بیند و موسیقی ایرانی تازه به بازارآمده گوش می دهد و کتابهای جدیدالانتشار فارسی را از اینترنت دانلود می کند. میتواند همانطور که در کتابخانه دانشگاهش در کالیفرنیا نشسته، آنلاین و از طریق دنیای مجازی به صحن و سرای بارگاه ملکوتی حضرت رضا (ع) وارد شود و عرض ارادت کند و خلاصه اینکه جز حضور فیزیکی هیچگونه فاصلهای بین او و میهن و اهل و عیال و اعتقاداتش نمی افتد و تمام و کمال ایرانی می ماند. در حین حال نزد بهترین اساتید و دانشمندان در بهترین دانشگاههای جهان تلمذ می کند و حتی در بهترین شرکتهای چندملیتی دنیا مشغول به کار می شود و هزار راه نرفتهاش را می آزماید و سرانجام یک روز دوباره به میهنش بازمیگردد، البته که شاید هم بازنگردد.
اگر بازگردد که برای ما شیرینی مکرر است و اگر هم بازنگردد تجربه زیسته همگی ما و بخصوص تجربه سالهای اخیر خدمت من در بنیاد ملی نخبگان و آشنایی بیشتر با این جوانان مستعد نشان میدهد که آنان همچنان سفیر فرهنگی سرزمینشان باقی میمانند و افتخارشان افتخار ما است. همه جا خود را ایرانی معرفی میکنند و به ایرانی بودنشان میبالند و هر لحظهای که امکان خدمت به مام میهن برایشان فراهم باشد آن خدمت را ولو از راه دور هم انجام میدهند.
اما زمان گذشته، درس ها و تجربه های گرانبهایی برای ما به جا می گذارد. با نگاهی به تاریخ کشورمان، این نکته را به یادمان می آورد که سابقه هجرت علم آموزان سرزمین ما در طلب دانشهای سایر ملل به پیش از ظهور اسلام بازمیگردد؛ میگویند انوشیروان عدهای از محصلان و استادان جندی شاپور را به هند فرستاد تا علوم مکتسبه دانشمندان آن دیار را بیاموزند. نوشتهاند که از جمله آنها برزویه طبیب بود که با تنی چند از دانشمندان و کتب هندی به ایران بازگشت. با این حال، ظهور اسلام و ورودش به ایران صفحه درخشان ممتازی را در تاریخ علم و دانش ایران رقم زد. اینکه پیامبر اعظم فرموده بود: «اطلبوا العلم ولو بالصین»، علم را بیاموزید اگر چه لازم باشد برای آموختنش به دورترین نقطه عالم سفر کنید و اینکه امیرمومنان که خود دروازه علم است، فرموده بود: «حکمت را فراگیرید اگر چه از مشرکین باشد»، به ایرانیان تشنه اسلام آموخت که تحصیل علم در نظام اعتقادی این آیین یک ضرورت مطلق است و هیچ قید و شرطی ندارد؛ اعم از قید زمان و قید مکان.
همین امر سبب شد که مهاجرت به قصد تحصیل برای دانشآموزان و جویندگان دانش در فرهنگ ایرانی، نه تنها امری مضموم که انجام آن؛ فریضه ای ممدوح محسوب شود. این شیوه اگر چه در دوره افول تمدن اسلامی در سرزمین ما به فراموشی رفت اما نخستین احیاگر آن سردار دلاور ایرانی عباس میرزا بود که دریافت آنچه سبب عقب افتادگی ایرانیان و شکستهای پیاپی آنان شده، دور ماندن آنها از علوم و فنون روز است و به همین سبب نخستین گروه از محصلان ایرانی را برای تحصیل علوم به خارج از کشور فرستاد.
چه بسا که مرد درد آشنایی همچون امیرکبیر هم به پیروی از همان اندیشه به تاسیس دارالفنون همت گماشت و این سنت اعزام محصل به خارج از کشور برای تربیت استاد و وارد کردن علوم جدید به کشور پس از مرگ او هم ادامه یافت. در طول تاریخ همواره و مراکز علمی و شهرهایی در اقصی نقاط دنیا وجود داشته است که هرکدام، طالبان علوم بخصوصی را به خود جذب میکرد. همچنان که در علوم اسلامی نیز چنین بوده و هست که طالبان برای آموختن آن به نجف اشرف هجرت میکردند یا به قم و خراسان می آیند.
آنچه تا اینجا گفتیم همه مربوط به گذشته است و دورانی که طالبان علم باید دوری راه و سختی جانکاه مسیرهای خطرناک را متحمل میشدند و بستگانشان برای گرفتن خبری از انها یا رسیدن دست خطی از ایشان باید ماهها چشم به راه میماندند و این مهاجران جویای دانش نیز چه بسا بسیاری از ایام را به سختی و مشقت در غربت میگذراندند تا مثلا کمک خرجی که خانواده برایشان میفرستادند بعد از چندین ماه به دستشان برسد. میخواهم بگویم علم آموزی آنقدر اهمیت داشته است که طالبانش نه تنها مشقت غربت و مهاجرت و بیخبری از عزیزانشان را به جان میخریدند بلکه با خطرات مالی و جانی هولناکی نیز روبهرو میشدند، اما هیچکدام از اینهمه مشقت، آنها را از رفتن راهی که عاشقش بودند و سلوکش را فریضه میدانستند باز نمینشستند.
در طول سالهای اخیر کم نبودهاند جوانانی که به دلیل شایستگیهایشان موفق به اخذ پذیرش از بهترین دانشگاههای آمریکا و اروپا شدهاند و بسیاری از آنها پس از بالندگی و کسب تجربه های گرانبها، به ایران بازگشتهاند و با راهاندازی استارتاپها و تاسیس شرکتهای دانشبنیان خدمت بینظیری به گردش چرخهای اقتصاد غیر نفتی و دانش بنیان ما انجام دادهاند. در همین لحظه که مشغول نوشتن این سطورم بسیاری از اسامی شرکتهای بزرگی که همه مخاطبان اعم از متخصص و عامی با نام و حوزه فعالیتشان آشنا هستند و چه بسا از خدماتشان بهرهمند نیز میشوند، به ذهنم میرسد که برای پرهیز از تبلیغاتی شدن این یادداشت عجالتا نامشان را نمیبرم.
اما در همین شرایط عدهای نیز هستند که با استفاده از امکانی که یک تریبون یا یک رسانه در اختیارشان گذارده است فریاد وااسفا سر میدهند و به آمارهای غلط و غیر واقعی استناد میکنند و با نگرش بعضا سیاسی ادعا میکنند که جوانان مستعد و نخبگان ما صید صیادان ابرقدرت و دشمنان جمهوری اسلامی ایران شدهاند. حتی جایی دیدم که کسی آماري را به نقل از صندوق بين المللي پول (IMF) آورده بود كه به ادعای آن صندوق درسال ٢٠٠٩؛ ايران از بين ٩٢ كشور مورد مطالعه، رتبه اول فرارمغزها داشته است. در صورتي كه اين گزارش كذب محض هست. اصلا IMF چنين گزارشي درسال ٢٠٠٩ منتشر نكرده و اين شارلاتانيزم ژورناليستي باارائه آمار عجیب و غریب و غیرواقعی سعي در بالا نشان دادن آمار تعداد نخبگان جلای وطن کرده را با اهداف سیاسی دارد. حال آنکه شما خواننده محترم برای دریافتن صحت این ادعا میتوانید یک جستجوی ساده در اینترنت انجام دهید و خود به حقیقت و کذب آن واقف شوید.
بد نیست عزیزانی را که مشتاق دانستن آمارها و اعداد و ارقام واقعی هستند دعوت کنم به خواندن ادامه این یادداشت؛ در طلیعه پیروزی انقلاب اسلامی، در سال 1357 تعداد کل دانشجویان ایران ٢۷۰ هزار نفر بود که از این تعداد ۱۰۰هزار نفر در دانشگاههای خارج از کشور تحصیل می کردند. از این تعداد، ۵۷ هزار نفر در ایالات متحده آمریکا تحصیل می کردند که از این حیث ایران بزرگترین کلونی دانشجویان (عمدتا بورسیه) غیرآمریکایی و مقام اول را در این کشور از آن خود کرده بود. اما در سال 1396 جمعیت دانشجویان ایرانی ۴/۷ میلیون نفر را شامل میشود که فقط ٤٨هزارنفر معادل يك درصد از كل دانشجويان ايراني در خارج از كشورند كه از این میان تنها دوازده هزار نفر در دانشگاههای ایالت متحده مشغول به تحصیل ( غیربورسیه) هستند. این اعداد و ارقام نشان میدهد که نه تنها تعداد دانشجویان مستعد که برای تحصیل مهاجرت کردهاند افزون نشده بلکه به شکل چشمگیری کاهش داشته است. تعداد دانشجویان عربستانی در امریکا ۵ برابر دانشجویان ایرانی است و ایران از این نظر پس از چین، عربستان و کره جنوبی و… و همانند ترکیه مقام سیزدهم را در میان کشورها را دارد.
مهمتر از این اعداد و ارقام اما اتفاق میمونی است که در سالهای اخیر با آن روبهرو بودهایم و آن پدیده مهاجرت معکوس است. آمارها در این زمینه نشان میدهد که هشتصد نفر از بهترین استعدادهای ایرانی که فارغالتحصیل دانشگاههای درجه یک در دنیا هستند در طول همین سالها از ۱۰۰ دانشگاه اول دنیا با برنامه و حمایت بنیاد ملی نخبگان به کشور بازگشته اند و در حوزههای تخصصی خودشان مشغول به فعالیت و خدمت به جمهوری اسلامی ایران هستند. این اتفاق را میتوان تحقق فرمایش رهبر فرزانه انقلاب دانست که در دیدار با دانشجویان و استعدادهای برتر علمی کشور در مهرماه سال نود و چهار فرمودند که: «این نخبگی را از برکت انقلاب اسلامی نیز بدانید زیرا انقلاب به جوانان ایران شخصیت، هویت و جرأت داد تا نیرو و استعداد درونی خود را بکار اندازند.» و جوانان ما در سراسر دنیا نشان دادهاند که به این باور رسیدهاند و به آن عمل میکنند.
با همه این اوصاف، مهاجرت تحصیلی دانشجویان و استعدادها آیا نشانه بد بودن اوضاع است؟ آیا باید بابت رفتن هر دانشجوی ممتازی که به ینگه دنیا سفر می کند، چنگ بر سینه زنیم و موهای سرمان را دانه به دانه با سوز و تاب، بر کَنیم؟ آیا این یک تهدید برای هویت اجتماعی ما محسوب می شود؟ گذشته به ما آموخته که اگر فرزندان مان را به نیکویی بیاموزانیم که خدمت به میهن، افتخاری ابدی است و دانه های حب میهن را در دل هایشان به نیکویی بکاریم، آنان هیچ گاه برخلاف مصالح مملکت تان، رفتار نخواهند کرد. ایرانیان در دنیا به داشتن غم غربت، معروف و مشهورند. هیچ ملتی را نمی شناسیم که به اندازه ما، لحظه لحظه زندگی اش در ایران را با خود همچون گنجی گرانبها، تا دورترین نقاط دنیا حمل کرده باشد. آمار هم که نشان می دهند آنهایی که رفته اند؛ یا بازگشته اند به کشورشان یا از آن سو، دغدغه خدمت به میهن را با صدای بلند اعلام کرده اند. اینکه مهاجرت دانشجویان و نخبگان را طوری تعبیر کنیم که امری مضموم و ناپسند است، آگاهانه یا ناخودآگاهانه، باری بر دوش مهاجران می گذاریم که بازگشتشان را کندتر و سخت تر می کند. سبب می شود آنان در چشم خود و دیگران، به نامهربانی و پشت کننده به میهن متهم شوند. در حالی که این گونه نیست و به توصیه بزرگان دین و سرآمدان روزگار، برای آموختن دورترین مکان ها و مشرک ترین آدم ها، جلودار طالبان علم نخواهند شد. پس لازم است که این موضوع را در عصر شکوفندگی علم و فناوری، جور دیگری ببینیم و آنچه صلاح میهن و اهالی آن است در نظر داشته باشیم. درخت شتاب علمی و اقتصاد دانش بنیان به همت همه ایرانیان از جمله هجرت کنندگان، میوه های شیرین تری به دست ما خواهد داد.