بانکداران امروز از همهجا کمک میگیرند؛ بمباران دائمی مقالههای لینکداین، پستهای وبلاگی، توییتها، پادکستها، کتابها، گزارشهای شرکتهای مشاورهای بزرگ و کوچک، کنفرانسها، فرومهای بحث خصوصی و توییتآپها و البته، سیل بیوقفه بهروزرسانی مقررات.
اگر محتوای این اجتماع ناهنجار صداها، از قبل بانکداران را تحت تاثیر قرار نداده باشد، مسلما این کمک/ سروصدا این کار را با آنها میکند.
گمانهزنیهای جسورانه پنل کنفرانسها، توصیف نهچندان دقیق از اینکه چه اتفاقی میافتد و چه اتفاقی نمیافتد، بررسیهایی که با نمونهگیریهای محدود انجام میشود و تجزیهوتحلیلهای دیگری که بر پایه تحقیقات لازم بنا نشدهاند، همگی فیلتر تحلیلی حتی متعهدترین بانکدارها را مسدود میکنند.
یک روز به نظر میرسد وامدهی نفربهنفر (ببخشید، وامدهی بازاری) قرار است نحوه پول قرضگرفتن مردم را تغییر دهد و روز بعد سازمان بورس و اوراق بهادار آمریکا (SEC) آن را از هم میدرد. بعد، این کار قانونی میشود، رشد میکند و همهچیز خوب است، اما چند روز بعد مورد هدف اداره حمایت مالی مصرفکننده (CFPB) قرار میگیرد (با وجود اینکه به نظر نمیرسد مصرفکنندگان نگران آن باشند).
همانطور که رفیقم دوست دارد بگوید؛ «فینتک، هرگز نمیخوابد.» شاید همینطور است، یا شاید هم فینتک، هرگز ساکت نمیشود!
با استناد به مایک دیکینگ (@bankwide)، در ماه آوریل سال 2016، هشتگ «fintech#» در 138توییت خاص وجود داشت و 562هزار بازدید در ساعت به ثبت رسید؛ البته این شامل توییتهای در مورد فینتک نمیشود که از خود این کلمه استفاده نمیکنند.
این کوبش مستمر از سوی رسانهها و کارشناسان باعث یک نوع کوری تحمیلشده و آگاهانه میشود. آن دسته از ما که باید بیشترین اطلاعات را در مورد اتفاقهایی که درحال بهوقوعپیوستن هستند، داشته باشیم، در نهایت کمترین اطلاعات را کسب میکنیم، چون اگر بخواهیم ساده بگوییم، آگاهماندن از تمام این امور، مغلوبکننده است و مغز آدم را بیحس میکند.
شاید تمام سروصدایی که استارتاپهای فینتک به راه انداختهاند، دارد هدف آنها را عملی میسازد و بانکداران را مجبور میکند سر تسلیم فرو بیاورند. اعمال ترس خردکننده، پرسروصدا و ناهنجار باعث میشود بانکدار ساکت و درونگرا که در سایهها پیشرفت میکند، بهطور مستقیم در حالتی قرار بگیرد که متخصصان STEM میخواهند؛ در موقعیت جنینی و در حال زارزدن. علاوه بر این، سندروم استکهلم نیز ممکن است بهزور باعث شکلگیری صحبتهایی در مورد شراکت با فینتکها بشود.
استارتاپهای فینتک جذاب، پرانرژی و پرحرف شاخه زیتون شراکت را به موسسات مالی میدهند. شاید سروصدایی که به وجود میآید، محصولی از نوآوری خارقالعادهای باشد که این استارتاپها ارائه میکنند.
شاید هم تمام وزن و فشاری که این قضیه وارد میکند، چیزی غیر از سروصدا باشد.
تعداد موسساتی که تحت بیمه FDIC هستند از 8396 مورد در پایان سال 2007 به 6210 مورد در پایان سال 2015 کاهش یافت و تعداد موسسات اعتباری هم در همان بازه از 7284 مورد به 5410 مورد رسید. این باید پایان بانکداری، آنطور که ما آن را میشناسیم، باشد، مگر نه؟
باکمینستر فولر (مبدع گنبد ژئودزیک، یکی از پیشگامان تفکر سیارهای پایدار و یکی از بزرگترین افراد طراحی جامع عصر مدرن) بخش اعظمی از دوران بزرگسالی خود را صرف یادگیری دوباره تمام مواردی کرد که در مدرسه یاد گرفته بود.
منطقش برای انجام این کار هم خیلی ساده بود؛ بیشتر چیزهایی که او در کلاسهای درس مدرسه و متون مختلف یاد گرفته بود، از حقایقی نشأت میگرفتند که با گذر زمان توسط دولتها، مذاهب، جوامع یا به تصادفی (بسته به قدرت نگهداری اطلاعات توسط انسانها) منحرف شده بودند.
دنیای بانکداری امروز، گزارشهایی دارد که نسبت به دنیای صد سال پیش باکی (باکمینستر) بسیار جانبدارانه و آلودهشدهتر هستند.
بهطور مثال، اگر کسی به خودش زحمت بدهد درباره دادههای پشت آمارهای اشارهشده تحقیق کند، متوجه خواهد شد که درست مثل 6سال بعد از 2007، در 6 سال قبل از آن هم تعداد موسسات تقریبا به همان اندازه کاهش پیدا کرده بود. آیا این باعث میشود این روند بیشتر هشداردهنده باشد یا کمتر؟ اگر در دیگر بازههای تاریخ تعداد موسسات مالی بیشتر از این کم شده بود، چطور؟ آیا این بحث ما را تغییر میداد؟ چه اتفاقی میافتاد اگر با تجزیهوتحلیل دادهها این نتیجه حاصل میشد که موسسات مالی ناپدیدشونده دارند با سرعت بسیار کمتری نسبت به گذشته (از طریق مسیرهای جدید) جایگزین میشوند؟ و اگر آدم بخواهد در لحظات بیسروصداتر ذهن خود به این مسئله توجه کند که هوش مصنوعی میتواند و باید بهطور خودکار پول انسانها را مدیریت کند و به این ترتیب زنجیرههای بلوک و تکنولوژیهای شکلگرفته از آنها مثل کانالهای پرداخت دوطرفه تبدیل به تصمیمگیرندگان نهایی میشوند و بانکها و موسسات اعتباری را منسوخ میکنند، چطور؟
این همان نقطه برخوردی است که در آن برتری سروصدا بر دادههای واقعی غلبه میکند و باعث میشود اطلاعاتی که میتوان بر اساس آنها عمل کرد، مبهم شوند. آیندهگرایان، تکنولوژیستها و دیگران خبر از پایان بانکداری، آنطور که ما الان آن را میشناسیم، میدهند. با وجود اینکه بانکداری امروز ممکن است با گذر زمان دچار یک تحول کامل شود، ممکن است این داستان بانکداری امروز نباشد. خواندن درباره آینده بانکداری سرگرمکننده است و گوشکردن به آن یا بحثکردن در موردش در یک کنفرانس میتواند خیلی جالب باشد، اما در عین حال برای بانکداری که باید موسسه اعتباری یا بانک خود را به آن سوی شکاف همیشه روبهرشدی هدایت کند که بین دیروز و امروز وجود دارد، بهترین استفاده از زمان نیست.