واقعیت این است که اولین قدمهایی که برای خلق استارتاپ خود برمیدارید، تعیین میکنند که درنهایت موفق خواهید شد یا ناکام خواهید ماند. بهطورکلی، ۵ مرحله اصلی در تأسیس یک استارتاپ موفق نقش حیاتی دارند؛ مراحلی که نمیتوان هیچکدام از آنها را نادیده گرفت یا آنها را از اولویت خارج کرد. تمرکز خاص شرکت شما، مسئله دقیقی که سعی میکنید آن را حل کنید، بازار خاصی که به آن وارد میشوید، محصول خاصی که بهعنوان راهحل یک نیاز تولید میکنید و اقتصاد مدل کسبوکار شما، مهمترین مواردی هستند که پیش از تأسیس استارتاپ باید به آنها فکر کرده باشید.
پروسه ۵ مرحلهای ما به شما نشان میدهد چگونه میتوانید یک استارتاپ سودآور را راهاندازی کنید:
- اساسا در چه حوزهای کار میکنید؟
«باید روی چه چیزی کار کنم؟» این مهمترین و اولین سؤالی است که باید صادقانه از خودتان بپرسید. تمرکز شرکت شما، درست مانند فونداسیون یک ساختمان است: ساخت تمام طبقات بعدی به این بستگی دارد که آیا این فونداسیون میتواند آنها را تحمل کند یا نه. فقط یک ساختار/تمرکز قوی میتواند یک ساختمان/استارتاپ قوی را پشتیبانی کند. به نمودار زیر نگاهی بیندازید:
شما زمانی میتوانید یک استارتاپ موفق داشته باشید که بتوانید بهدرستی فصل مشترک تواناییها (مهارتها)، منافع (اشتیاقات) و آنچه میتوانید پرداخت کنید (پول) را ارزیابی و تعیین کنید.
این نکته بسیار مهمی است که تمامی کارآفرینان برتری که یک استارتاپ موفق را اداره میکنند، روی آن توافق دارند. استارتاپ شما دقیقا باید در فصل مشترک مهارتها، منافع و ظرفیت کسب درآمد شما شکل بگیرد. چگونه این اطلاعات را به مرحله عمل درآوریم؟ همین حالا یک کاغذ و خودکار بردارید و سعی کنید به این ۳ سؤال جواب بدهید:
اشتیاق: از آینده شرکت خود چه میخواهید؟ از چه چیزی بیش از همه لذت میبرید؟ چه چیزی شما را به ذوق و هیجان میآورد و برای ساعتها سرپا نگه میدارد؟ بگذارید اهمیت شور و اشتیاق را روشن کنیم. اشتیاق برای راهاندازی یک کسبوکار موفق الزامی است، اما شرط کافی نیست. بیشتر اوقات اشتیاق زمانی اوج میگیرد که شما نتیجه مثبت تلاشهای خود را مشاهده میکنید. بنابراین وقتی میخواهید به نقطه تمرکز استارتاپ خود فکر کنید، نه صرفا چیزهایی که در این لحظه شما را به هیجان میآورند، بلکه به آنچه که میتواند در طول زمان شما را باانگیزه و پرانرژی نگه دارد، فکر کنید.
مهارت: در چه کارهایی واقعا خوب و مستعد هستید؟ چه کارهایی را بهتر از دیگران انجام میدهید؟ طراحی، برنامهنویسی، فروشندگی، بازاریابی؟
ممکن است در یک زمینه تخصصی بهترین نباشید، اما بدونشک در برخی زمینهها مهارتهای ویژه، استعدادها و دانشی بیشتر دارید که در طول زمان تأسیس و راهاندازی استارتاپ، بهتر هم میشوند.
پول: پس از اینکه احساسات اصلی و استعدادهای خود را ذکر کردید، باید دو سؤال دیگر را جواب دهید. آیا میتوانید با ارتباط گرفتن بین علایق و مهارتهایتان، یک کسبوکار بالقوه موفق بسازید که بتواند مشکلی را حل کند؟ اگر جواب مثبت است، آیا برای آن تقاضای کافی در بازار وجود دارد که سودی به شما برساند یا به عبارتی، بازار این خدمات به حد کافی بزرگ هست؟
پاسخ به این سؤالات در مورد تقاضای بازار و کسب درآمد باعث میشود شما شور و اشتیاق تجاری و غیرتجاری خود را از یکدیگر تشخیص بدهید.
مشکل
- در حال حاضر درد/نیاز مصرفکننده چیست؟
وینود کوسلا، سرمایهدار میلیاردر نقلقول مشهوری دارد: «هر مشکل یک فرصت بزرگ است. اگر مشکلی وجود نداشته باشد راهحلی هم نخواهد بود و بهتبع نیازی نیست که شرکتی هم وجود داشته باشد. هیچکس به شما پولی برای راهحل مشکلی که وجود ندارد، پرداخت نخواهد کرد.» قبل از اینکه تولید هر محصول و خدماتی را شروع کنید، باید مشکل خاصی را پیدا کنید که مصرفکنندگان با آن مواجهند؛ یعنی همان چیزی که شرکت شما میخواهد به دنبال راهحل آن باشد.
مسکنها یا ویتامینها؟
ویتامینها مسکنها
ویتامینها بهتدریج سلامتی انسان را بهبود میدهند. آنها در طول زمان با تقویت سیستم ایمنی بدن، باعث پیشگیری از بیماریها میشوند. مسکنها اما، بلافاصله علائم درد و ناراحتی را از بین میبرند: آنها با متوقف کردن درد، مشکل شما را بهسرعت حل میکنند و باعث میشوند احساس بهتری داشته باشید. بهترین شرکتها، مسکن هستند نه ویتامین.
مسکنها استارتاپهایی هستند که بهسرعت و بهطورمؤثر مشکلات جدی را حل میکنند. مشتری از مسکن استفاده میکند چون در حال حاضر از دردی رنج میبرد که باید از آن خلاصی یابد. او اهمیت نمیدهد که آیا این مسکن طرح زیبایی یا لوگوی جذابی دارد، یا اینکه اصلا دو تا سه ماه بعد، هنوز مؤثر است یا نه.
شرکت شما باید بهعنوان یک داروی مسکن عمل کند؛ یعنی کالا یا خدماتی را عرضه کند که یکی از مشکلات روز بازار را حل کند، نه ویتامینی که افراد را در طول مسیر جاده یاری میدهد.
- آیا میتوان دردها/نیازهای مشتریان را با پول مقیاسگذاری کرد؟
دردها/نیازهای مهم مشتریان، آنهایی هستند که مشتریان حاضرند بابت برطرفشدنشان پول پرداخت کنند. اگر یک درد/نیاز را از یک تا ۵ درجهبندی کنیم، آنها برای نیازهایی که در درجه ۴ یا ۵ قرار میگیرند، هزینه خواهند کرد. اگر شما نتوانید چنین نیازی را در مشتریان بیابید، بقیه تلاشتان در هر زمینهای، از طراحی و توسعه گرفته تا بازاریابی و آزمایش، بیفایده و بیهوده است، چراکه کسی بابت محصول تولیدی شما پولی پرداخت نمیکند.
برای تست این مسئله شما باید:
یک مجموعه مفروض از مشتریان را پیدا کنید
آنها را در صورت امکان بهصورت شخصی (و در درجه بعد با ایمیل) مورد بررسی قرار دهید
نتایج را ارزیابی کنید
برای اینکه ارزیابی معتبری داشته باشید، باید مشتریان بالقوهای را که برای تحقیق در نظر گرفتهاید، بدون هیچگونه فشار یا تهییج، مورد سؤال قرار دهید: آنها چه نیازی دارند؟ چه تجارب سختی را پشت سر گذاشتهاند؟ حاضرند برای رفع این مشکل چه تلاشی کنند؟ فکر میکنند چه راهحلهایی وجود دارد؟
از چه مشتریانی میتوانید بازخورد بگیرید؟
درنهایت چطور میتوانید مشتریانی را پیدا کنید که به شما بازخورد بدهند؟ تمامی منابع موجود خود را بررسی کنید؛ لیست ایمیلهای موجود، گروهها، انجمنهای آنلاین، شبکههای اجتماعی و حتی لینکدین. مواظب باشید که خانواده و آشنایان خود را در این گروه قرار ندهید، چراکه افرادی که شما را میشناسند بازخورد تضمینی خوبی به شما میدهند.
شرکت شما باید بهعنوان یک داروی مسکن عمل کند؛ یعنی کالا یا خدماتی را عرضه کند که یکی از مشکلات روز بازار را حل کند، نه ویتامینی که افراد را در طول مسیر جاده یاری میدهد
- بازار
در مرحله بعد، ضروری است برای محصولاتی که بهعنوان راهحل مشکلات فعلی تولید میکنید، بازاری هم وجود داشته باشد. مارک آندریسن، کارآفرین، سرمایهگذار و مهندس نرمافزار میگوید: «بازار مهمترین فاکتور در شکست یا موفقیت یک استارتاپ است. چرا؟ در یک بازار بزرگ واقعی که تعداد زیاد مشتری بالقوه وجود دارند، اولین محصول معتبر و ماندگار، پذیرفته میشود. لازم نیست محصول فوقالعاده و حیرتانگیزی باشد، بلکه کافی است خوب کار کند. بازار به این موضوع که یک تیم کاری چقدر خوب است اهمیتی نمیدهد. برای بازار مهم است که این تیم محصول مورد نیازش را تولید میکنند یا نه.»
- سایز بازار را محاسبه کنید
برای اینکه بدانید آیا برای محصول شما بازاری وجود دارد یا نه، باید سایز سالانه بازار (AMS) را اندازهگیری کنید. به این منظور:
تعدادکل افرادی که در یک سال محصول شما را خریداری میکنند را در سطح قیمت محصول، ضرب میکنید. این فرمول نشان میدهد که شما برای درآمدزایی سالانه، به تعداد زیادی از مشتریان نیاز دارید یا به قیمت بالا، یا هر دو.
برای اینکه ایده روشنتری از سایز بازار داشته باشید، مراحل زیر را طی کنید:
پوشش مطبوعاتی بازار موردنظر را بررسی کنید. ترجیحا به این نکته دقت کنید که از نظرسنجیها و مؤسسات تحقیقاتی معتبر استفاده میکنید.
با جمعآوری آمار و ارقام مربوطه (مثلاً با جستوجوی گوگل)، یک برآورد تخمینی از سایز بازار داشته باشید.
با استفاده از ابزارهای تحلیلی پیشرفتهتر، مثل Google Trends و Google’s Keyword Planner، میزان تقاضای محصول را بررسی کنید و ارزیابیتان را دقیقتر کنید.
برای اینکه محاسبه خوبی داشته باشید، از تعمیم فرضی نتایج خودداری کنید. در عوض، تلاش کنید ترجیحات و عادات خرید مشتریان را به دست آورید.
- محصول شما باید چه ویژگیهای حداقلی را حفظ کند؟
پس از تکمیل مراحل دوم و سوم، حالا شما باید یک سری از حقایق کلیدی را در مورد نیازمصرفکننده (که محصول شما قرار است آن را برآورده کند) درک کنید و یک ایده اولیه از کارکرد محصولتان به دست آورید. قدم بعدی این است که یک سری ویژگیهای حداقلی (MFS) را برای محصولتان در نظر بگیرید. ویژگیهای حداقلی، آنهایی هستند که مشتریان حاضرند بابتشان پول پرداخت کنند. این مرحله از آن بابت ضروری است که مانع از اتلاف پول، زمان و انرژی شما روی ویژگیهای دیگری میشود که بعدا برای شما سودی نخواهند داشت. به عبارتی شما در این مرحله روی سودآوری خود متمرکز میشوید و ویژگیهای پیشرفتهای را که در آینده میتوانید آنها را توسعه و ارتقا دهید، پیدا میکنید.
برای تعیین ویژگیهای حداقلی محصولتان، باید ۵ مرحله را طی کنید:
با در نظر گرفتن تم اصلی مکالماتی که تاکنون با مشتریان بالقوه خود داشتهاید، یک فرضیه برای مجموعه حداقل ویژگیهای محصولتان ترتیب دهید. بهتر است خیلی صریح و ساده از مشتریان پرسیده باشید چه مشکلات و نیازهایی دارند. بهاینترتیب یک لیست از ویژگیهای اصولی راهحلی که محصولتان در آینده پیشنهاد خواهد داد، تهیه میکنید.
یک پنل خرید بسازید: افرادی را که قبلا به ایمیلهای شما پاسخ دادهاند، بررسی کنید و آنهایی را که احتمالا در آینده مشتری شما خواهند بود، انتخاب کنید. حالا میتوانید فهرست خود را تکمیل کنید.
به محصول اولیه خود یک فرم بصری بدهید، یعنی یک طرح یا مدل سهبعدی از محصولتان تهیه کنید.
تست ۱۰۰ دلاری را انجام دهید: نمونه اولیه محصولتان را به مشتریان نشان دهید و ببینید کدام ویژگیهای آن را دوست دارند و کدام را نه. بعد تمام ویژگیهای مورد نظر را لیست کنید و به مشتریان نشان دهید. از آنها بپرسید که اگر فقط ۱۰۰ دلار داشتند، آن را روی کدام موارد سرمایهگذاری میکردند؟
اصلاحات لازم را روی محصول اولیه انجام دهید و تقاضا و سطح قیمت محصول را با این سؤالات محک بزنید: «چه قیمتی را برای این محصول منطقی میدانید؟»، «آیا حاضرید این محصول را پیشخرید کنید؟»، «بیشتر تمایل دارید برای استفاده از این محصول یکبار پرداخت داشته باشید یا ترجیح میدهید پرداختهایتان مکرر و بر مبنای موقعیت باشد؟»