آنچه عموما از روزهاي آغاز کار توييتر و سرنوشت بنيانگذارانش شنيده شده، با اصل ماجراي شکلگيري اين شبکه اجتماعي 140 کاراکتري کمي تفاوت دارد. برندي که يک شخصيت روي صحنه دارد که همواره سعي کرده لايههاي تيرهتر پشتصحنهاش را بپوشاند. لايههايي که حکايت از نابودي رفاقتها و حذف ياران همراه توييتر دارد. شايد به همين خاطر است که اوان ويليامز، مديرعامل توييتر، هم کمتر تن به گفتگوهاي جدي ميدهد و اظهارنظرهايش درباره حاشيههاي داستان شکلگيري توييتر را تنها ميتوان در پروفايلش در همين وبسايت، آن هم در قالب چند جمله کوتاه، پيدا کرد. توييتري که امروز بيش از 10 ميليارد دلار ارزش دارد، جايي در ميانه راه يکي از ايدهپردازان اصلياش را جا گذاشته و او را از شناسنامه استارتاپي خود حذف کرده است.
داستاني که همه جا از توييتر خواندهايم
توييتر در شجرهنامهاش چند خطي از روزهاي آغازين کارش نوشته است. اوان ويليامز، کارمند سابق گوگل، پلتفرمي به نام «اودِو» را براي ضبط و به اشتراکگذاري موسيقي و پادکست توسط کاربران در سال 2005 خلق ميکند. اين استارتاپ تازهنفس همراهاني چون همکار ديگر اوان در گوگل به نام بيز استون در کنار خود دارد. وقتي کمپاني غولپيکر اپل نسخهاي براي به اشتراکگذاري پادکست در آيتونز بهروزرساني ميکند، «اودِو» تقريبا از ميدان به در ميشود و اينجاست که يکي از کارمندان اين استارتاپ به نام جک دورسي با ايده جديدي به نام توييتر تصميم ميگيرد جان تازهاي به شرکت کوچکشان بدهد. از آنجا که سرمايهگذاران «اودِو» علاقهاي به ايده توييتر نشان نميدهند، اوان لطف بزرگي در حق آنها ميکند و با خريد سهام آنها عنان توييتر را به دست ميگيرد.
ماجراي پشت پرده توييتر
او قبل از ديگر ايدهپردازان اودِو، تصميم به راهاندازي پلتفرمي براي ضبط صدا، درآوردن آن در قالب ام.پي.تري و به اشتراکگذارياش در فضاي وب ميگيرد. در سال 2005 پيش از آنکه همکار يا سرمايهگذاري براي ايدهاش پيدا کند، استارتاپش را در آپارتماني در کاليفرنيا کليد ميزند؛ همان نام محذوف توييتر: «نوآ گلس». کمي بعد ويليامز وارد ميشود و با اينکه به اسم سرمايهگذار به تيم اودِو ميپيوندد، آنقدر به اين ايده علاقه نشان ميدهد که شرکت غيررسميشان از آپارتمان نوآ به خانه ويليامز نقلمکان ميکند. رِي مک کلير، از اولين کارمندان اين شرکت، ميگويد: «درست است که اوان بيشازحد شيفته ايده شده بود و توانست نقش خود بهعنوان مديرعامل اودِو را تثبيت کند، اما حقيقت آن است که فکر اوليه از آن نوآ بود.» کمتر از يک سال از تاسيس رسمي شرکت اودِو نميگذرد، که کمپاني بيرقيبي چون اپل سربرميآورد و اودِو را به زمين ميزند. اينجاست که مديران از 14 نفر کارمند خود ميخواهند به فکر ايده خلاقتري براي سر پا نگه داشتن شرکت و راضي کردن سرمايهگذاران باشند.
پروبال گرفتن پرنده آبي
جک دورسي، که آن روزها نورچشمي نوآ در شرکت بود، ايده خلاقي با محوريت «وضعيت کاربران چگونه است؟» را با او مطرح ميکند. جک لحظهاي هم گمان نميکرد که اين ايده خام و کلي، نوآ را به فکر عميقتري فرو ببرد و از دل آن همان توييتري متولد شود که اين روزها يکي از محبوبترين شبکههاي اجتماعي در جهان مجازي است. نوآ با تصور راهاندازي پلتفرمي که کاربران بتوانند در فشردهترين شکل ممکن وضعيت خود را شرح دهند، اين ايده را در فوريه 2006 با تيم اودِو به اشتراک ميگذارد و در اين ميانه اوان ويليامز تنها کسي است که علاقهاي از خود نشان نميدهد. اينجا سوالي گريبان مخاطب را ميگيرد و آن اينکه «ايده توييتر از مغز خلاق کدام يک نشات گرفته است: جک، نوآ يا اوان؟» داستان واقعي اين برند ميگويد که جک دورسي پيشتر از پيوستن به تيم اين استارتاپ ايده توييتر را در ذهن داشته و طراحيهايي از پرنده آبيرنگ هم در آرشيو لپتاپش ذخيره کرده بوده است، اما اين نوآ گلس است که به توييتر پروبال ميدهد و آن را از پستوي ذهن همکارش بيرون ميکشد. با وجود بيميلي مديرعامل، جک و نوآ روي لپتاپ آي.بي.ام نوآ نسخه اوليه توييتر را طراحي ميکنند. نوآ گلس در گفتگويي با وبسايت بيزينس اينسايدر ميگويد: «من هرگز ادعا نکردم که باني توييتر هستم، توييتر برآيند يک ذهن جمعي بود و من يکي از آن ذهنها بودم. خيلي دردناک است که نام من در تاريخچه رسمي توييتر حک نشده، چراکه اگر شيفتگي من به توييتر نبود، هيچکس اين ايده خام را عملي نميکرد.» در مارچ 2006 ايده استارتاپي به نام توييتر ذيل شرکت اودِو در کنفرانس «تِک کرانچ» مطرح ميشود و هرچند استقبال چشمگيري از آن نميشود، بانيانش از خيرش نميگذرند و چند ماه بعد اتفاق عجيبي در شرکت ميافتد. اوان ويليامز در نامهاي به سرمايهگذاران اوليهاش مينويسد که تمرکز فعاليت شرکت اودِو به سمت توييتر تغيير جهت يافته و به آنها ميگويد اگر مايل به ادامه همکاري خود با استارتاپ جديد نيستند، حاضر است تمام سهام آنها را بخرد. آن زمان توييتر کمتر از 5 هزار کاربر داشت و شايد همين سرمايهگذاران را مجاب به فروش ميکند. ويليامز موفق ميشود با پرداخت 5 ميليون دلار تبديل به سرمايهگذار اصلي توييتر شود، سرمايهاي که در کمتر از ده سال هزار برابر ميشود و به 5 ميليارد دلار ميرسد. بعد از سرمايهگذاري افسانهاي ويليامز، او بهسرعت نام شرکت را از اودِو به «آبويوس» تغيير ميدهد و بهعنوان مديرعامل، مغز متفکر توييتر يعني نوآ گلس را از شرکت اخراج ميکند. رِي مک کلير درباره اين تصميم نابهنگام ميگويد: «همه ما حتي خود نوآ شوکه شده بوديم. اگر توييتر تا آخر حياتش به يک نفر مديون بماند، او نوآ است. نوآ تجلي صداي انگيزه در سر ما بود، زماني که همه از توييتر نااميد بوديم. اما صداي اوان را هيچکس نميشنيد، او هميشه در تنهايي فکر ميکرد و تصميماتش براي همه غافلگيرکننده بود.»
نوآ تا دو سال بعد از دنياي استارتاپ و تکنولوژي کنارهگيري ميکند، پروفايلش در توييتر را هم مسدود ميکند و هيچ نشاني از او پيدا نميشود. اولين توييت او به سپتامبر 2011 برميگردد: «ميخواهم به کاليفرنيا بازگردم، به زندگي.» او درباره انگيزه ويليامز از اين اخراج ناگهاني چيزي نميگويد. ويليامز هم در تمام اين سالها در اين باره سکوت کرده است و تنها يک توييت کوتاه در صفحه شخصي او به چشم ميخورد: «هيچوقت نتوانستم به اندازه زحمتي که نوآ براي توييتر کشيد از او قدرداني کنم. توييتر نام خلاقش را مديون اوست.»