استارتاپ یا آنچه که ما به عنوان شرکتهای نوپا از آنها یاد میکنیم، از منظر ادبیات بینالمللی این حوزه به کلیه کسبوکارهایی اطلاق میشود که از سه ویژگی منحصربهفرد برخوردار باشند؛ نخست میبایستی که در پیرامون یک فعالیت کارآفرینانه و با نوآوری در محصول و خدمات یا نوآوری در فرایند تولید شکل گرفته باشد.
همچنین در این مسیر، امکان افزایش ظرفیت و به عبارتی مقیاسپذیر بودن محصول یا خدمات میسر باشد. از نظر من، تعریف مذکور علیرغم جامعبودن با تمامی مختصات جغرافیایی و بسترهای اقتصادی در جهان هماهنگ نیست. از این حیث، تعریف بنده از استارتاپ تمامی کسبوکارهایی است که با بهرهمندی از یک روحیه بالنده و در عین حال خطرپذیر برخاستهاند و به شکلی در تلاش برای حل نیازی از یک جامعه یا بخشی از یک جامعه هستند.
بهاین ترتیب، تکراری بودن ایده یا محصول و خدمات بهتنهایی معیار عدم پذیرش یک کسبوکار به عنوان استارتاپ نخواهد بود. همچنین زمانی این دست از شرکتها در مسیر خود از مراحل رشد و معرفی گذر کرده و به دوره بلوغ خود دست مییابند.
در این مرحله و در حالیکه لازم است تا ساختار مشخص و مدونی را برای خود تعریف کرده باشند، هنوز تمرکز اصلی بر یافتن و در برخی موارد، ساختن نیازی جدید برای جامعه مخاطب خود است تا کسبوکار، مجددا به مرحله رشد و معرفی خود، این بار در یک محصول یا خدمت یا حتی فرایند تولید جدید بازگردد.
بهاین ترتیب حتی اندازه یا طول عمر شرکت، تعیینکننده نخواهد بود بلکه حفظ روحیه جسارت و خطرپذیری و اشتیاق به موفقیت در تمامی اجزای بنگاه شاخص اصلی است. با این تعبیر، علیرغم ازدیاد تعداد بنگاههایی از این دست طی سالهای اخیر، هنوز فرهنگ و زیستبوم مرتبط که برانگیزاننده اشتیاق بیپایان به ساختن و موفقیت در کنار دیگران باشد، به نحو مطلوبی در کشور جریان ندارد.