رنجیدن از همکارهای بیادب یا شهروندانی که احترام دیگری را حفظ نمیکنند، موضوع تازهای نیست. در همه جوامع و در همه دورهها، کسانی زندگی میکردند که مایه رنج همنسلانشان بودهاند. هنوز هم کم نیستند دوستانی که وقتی حرف میزنید، سرشان را از روی تلفن همراهشان بلند نمیکنند یا همکارانی که مدام به صفحه نمایش رایانهتان خیره میشوند تا سر از کار شما در بیاورند. در عصر ارتباطات، ابزارهای تازهای در اختیار این شهروندان آزاردهنده قرار گرفته و جاسوسی در صفحات شخصی، نوشتن کامنتهای آزاردهنده یا به راه انداختن جنگهای مجازی هم به راههای پیش روی آنها، برای آزار دادن دیگران اضافه شده است. همراهان آزار دهندهتان، از هر یک از این روشها که استفاده کنند، فرقی به حال شما نمیکند. در نهایت، رفتار تحملنشدنی آنها، شما را به فردی تحریکپذیر و پریشان تبدیل میکند؛ فردی که آزار میبیند، اما راهی برای محافظت از خود نمیشناسد.
محققان میگویند گستاخی همکاران شما، محل کار را به محیطی استرسآور تبدیل میکند و این اتفاق، در نهایت بر تواناییهای شما سایه میاندازد. به گفته آنها کسانی که با همکارانی گستاخ طرف هستند، بهرهوری پایینتری دارند و بیآنکه بدانند، هر روز از مسیر موفقیت و توانمندی دورتر میشوند. به باور پژوهشگران، تاثیرات مخرب کار کردن در کنار این افراد آزاردهنده، معمولا ناخودآگاه افراد را درگیر میکند و معمولا قربانیان، از عمق آسیبی که دیدهاند و میبینند، باخبر نیستند. مخربترین تاثیری که حملات این افراد بر قربانیان میگذارد، تعمیم دادن موقعیت آزاردهنده به دیگر شرایط است. به عبارت دیگری، کسانی که در ابتدای روز و با واردشدن به محیط شغلیتان، قربانی گستاخی و هتک حرمت میشوند، تا پایان روز رفتار همه آدمها را از پشت عینک گستاخی میبینند و هر برخورد سادهای را، نوعی حمله به خود تلقی میکنند. آنها این احساس ناخوشایند را، کوچه به کوچه با خود میبرند و رفتار زننده و مخرب همکارانشان را به شهروندانی که در خیابان از کنارشان میگذرند، مغازهداری که قصد فروختن چیزی به آنها را دارد یا همسری که در خانه انتظار رسیدنشان را میکشد، تعمیم میدهند. گذشته از این کاهش اعتماد به نفس، از دست دادن اعتماد به دیگران، میل به بروز خشونت و دچار شدن به خلق پایین، از دیگر عوارض سر و کار داشتن با چنین افرادی است. اگر شما هم هر روزتان را با این افراد میگذرانید، باید با هوشیاری بیشتری مراقب سلامت روانتان باشید و با کمک این نکات، احتمال آسیب دیدن و تحلیل رفتن خود را کاهش دهید:
شاهد رفتارتان باشید: یکی از مهمترین کارهایی که برای نجات خود باید انجام دهید، توجه کردن به رفتارها و البته تغییرات رفتاریتان است. امروز با چند نفر دعوا کردید؟ از چند نفر رنجیدید؟ علیه چند نفر نقشه کشیدید؟ رفتارهای منفی چقدر از روز شما را احاطه کردهاند و احساس همدلی، سخاوت، دوستی و همراهی را چقدر تجربه کردهاید؟ باورتان میشود که خشم، نفرت، سردی یا بیتفاوتی، تا این اندازه شما را گرفتار خود کرده باشد؟
حساب خودتان را جدا کنید: رفتار آزاردهنده دیگران را همیشه واکنشی به رفتار یا شخصیت خود تلقی نکنید. شاید راننده تاکسی تلخ مزاج، روز سختی را گذرانده، همکار آزاردهنده شما، بار آسیبهای روانی کهنهای را به دوش میکشد و همسایهای که مدام به دنبال تحقیر و تهدید شماست، با دیدنتان خاطرات تلخی از یک همسایه قدیمی را تداعی میکند. در همه این موارد، الزاما شما مقصر نیستید و رفتار یا ویژگیهایتان، دلیل قربانیشدنتان نیست. پس نگذارید رفتار مخرب یک فرد، شما را در مورد شخصیت، تواناییها یا رفتارهایتان دچار تردید کند.
حمله بهترین دفاع نیست: مراقب باشید آدمهای آسیبدیدهای که به شما آسیب میزنند، شما را به نمونه کپی شده خود تبدیل نکنند. یادتان نرود که رفتارهای مخرب، خیلی زود از فردی به فرد دیگر سرایت میکنند و گاهی بیآنکه بدانید، برای پاسخ دادن به یک رفتار منفی، دست به دامان رفتار منفیتری میشوید. برای اینکه بیش از این آسیب نبینید، باید مراقب واکنشهایی که به فرد مقابل میدهید باشید. واکنش شما به رفتار کودکانه همکارتان، چقدر کودکمآبانه بوده است؟ گستاخی او را با گستاخی جواب دادهاید و میخواهید با زیرآبزنی حساب شدهای، جواب بیانصافیاش را بدهید؟ مطمئن هستید که این آدم، آدمی که این تصمیمها را گرفته، خود شما هستید؟
بدون گرم کردن به میدان نروید: به جای آنکه در لحظه فشرده شدن قلبتان، با یک واکنش احساسی کار را خراب کنید، سکوت کنید. یادتان نرود که در این میدان، هر واکنشی که از شما سر بزند، خیلی زود علیه خودتان مورد استفاده قرار میگیرد. پس اجازه دهید که احساساتتان اندکی فرو بنشیند و مغزتان در چارچوبی عقلانی و بالغانه، برای این مشکل چارهای پیدا کند. باور کنید، فردا برای نشان دادن واکنش، روز بهتری است.