امپراتور واژهای است که از زبانهای اروپایی به پارسی آمده است، لقبی است که به سرداران برجسته رومی و پس از آن به فرمانروای روم میگفتند و پس از فروپاشی امپراتوری روم پادشاهان نیرومندی که بر چندین کشور و سرزمین فرمان می راندند ، امپراتور نامیده میشدند. با اینکه مورخان هنوز به نظر مشترکی در خصوص چگونگی قدرت یافتن یک امپراتوری نرسیدهاند اما مشترکاتی در نوع نگرش و برخورد حاکمانی که امپراتور میشدند وجود داشت. در ادامه به توضیح و تسری این الفاظ و ابعاد در حیطه شخصی و سازمان می پردازیم. قدرتطلبی، تنگ نظری، احتکار، بیگاریکشیدن از دیگران، سرکوب، اعتنا نکردن به حقوق و افکار دیگران، ترس از شکست که عامل کنترل و حفظ و تلاش برای جمعآوری ثروت و قدرت بیشتر میشود و … همه و همه اشتراکاتی است که اکثر قریب به یقین امپراتوریها از آن تبعیت میکردند. پس از سالها کار در حوزه سازمان و کسب تجربیات بسیار در صنایع مختلف و تحلیل رفتاری کارکنان آن سازمانها ،یقین حاصل کردم که در همه سازمانها افرادی وجود دارند که پتانسیل انجام این کار را دارا هستند و در مواردی موفق به پیادهسازی ایدههای خود نیز شدهاند.
به واسطه شغلم که واردکردن تکنولوژی و فناوری اطلاعات به سازمان ها بود، مجبور به شناخت بیشتر و کشف امپراتوریهای افراد و ورود به آنها بودم، تجربه سختی که موفقیت را بجز با پشتکار و نفوذ به امپراتوری افراد سازمان حاصل نمیکرد. در این بین موارد مثالزدنی فراوانی هست امّا قصد ورود به جزئیات را ندارم و به همین بسنده میکنم که بعد از این سالها با نگاهی دیگر (کلگرا و سیستمی) و از بیرون به درون، شباهتهای بسیاری را در امپراتوریهای افراد با امپراتوری های سنتی و تاریخی یافتم و به این نتیجه رسیدم که ممکن است در ابعاد کوچکتر مثل خانواده و حتی خطرناکتر از آن در سطح دیگر، در درون افراد در مغز، جان و روح و فکر انسانها نیز این موضوع مصداق داشته باشد. توضیح بیشتر اینکه ممکن است افراد به صورت ناخودآگاه و با یافتههای سنتی و تجربی خویش در طول عمر و زندگیشان درست یا غلط بتهایی را در ذهن خود ساخته باشند و بخش اعظمی از منابع فکری و ذهنی و روحی و حتی جسمانی خویش را در جهت حفظ و قدرتگیری این امپراتوریهای خودساخته در محدودیت نگه دارند و فرصتهای روزگار کنونی را که فرصتهای لبه تیغ نام نهادهاند را یکی یکی از دست دهند.
در سازمانها هم وضع به همین منوال است، اینگونه افراد علاوه بر ایجاد محدودیت برای خود و تجاوز به منافع و حقوق دیگران، راه را برای توسعه و تحول و پیشرفت سازمان تنگ میکنند و مسیر را با در اختیارگرفتن منابع و اطلاعات و کارکنان و بودجه و حق تصمیم گیری و …. دشوار و سخت میکنند.
هنگامی که آنها با ایجاد تعارض و عدم مشارکت و در نهایت ناکارآمدی راه توسعه را سد میکنند در واقع منابع سازمان را هدر میدهند و در واقع مسیر رقابت و مبارزه با رقیب خارجی به درون سازمان شما را هدایت میکنند و با تنگ نظری مانع تحقق پروژههای شما در زمان و با بودجه متعارف میشوند و در واقع سازمان را به محل جنگ داخلی مبدل کرده و در نهایت آن را از مسیر موفقیت دور میکنند.
مهمترین مسئله، تشخیص این امپراتوریها و چگونگی مواجه با آنان برای مدیران و رهبرانی است که بدور از خودکامگیها و با تصمیمهای مشارکتی و استفاده از سرمایههای انسانی در حال هدایت سازمان در مسیر درست هستند،گاهی یک تصمیمگیری خودکامه و اجبار در پیروی و مشارکت کارکنان در همراهی با آن تصمیم و نشنیدن حرفهای دیگران بهدلیل اینکه محمل ذهنی برای درک آن توسط مدیران و رهبران وجود ندارد، آغاز گام نهادن در مسیر انحراف است، مدیران ممکن است احساس کنند که هیچ انتخاب دیگری ندارند و در مواردی هم ناخواسته خود سرگروه امپراتوریهای دیگران میشوند که صاحب قدرت هستند و از منابع قدرت دیگران در سازمان استفاده ابزاری میکنند و گاهی ترس از شکست این امپراتوریها مدیران و رهبران سازمان را دچار سردرگمی و ابهام میکند، امّا به قول بودو شفر: «در همان جایی قدرت دارید که ترسهایتان نهفته است.» ریزبینی و تشخیصهای درست در سازمان خصوصاً در حوزههای داخلی و تشخیص اشکالات و تعیین روشهای درست حل آنها امروزه به مسئله بسیار مهمی در سازمانها مبدل شدهاند که عملکرد موفق در این زمینه میتواند انرژی و پتانسیل بالقوهای را برای مبارزه در بازار و بیرون از سازمان برای دستیابی به فرصتها خلق کند. آلبرت اينشتين می گوید : « شما نمي توانيد مشکلات جاري را با تفکر جاري حل کنيد. مشکلات جاري زاييده تفکر جاري شما هستند.» لذا باید نگرش خود را عوض کنیم و شاید مجبور باشیم ابراهیموار و با شجاعت بتهایی را که به طور اشتباه در طول سالیان در ذهنمان یا سازمان خود ساختهایم را خراب کنیم. در این راه استفاده از افراد متخصص و باانگیزه و با تجربه مفید (کارا و موثر) از بیرون سازمان میتواند کمکهای قابل توجهی را برای ما به همراه داشته باشد.