خیلی وقته که دوست دارم دوباره مثل سالهای قبل که روزنامهنگار بودم و دست به قلمی داشتم، بنویسم… اما اینبار یه حسی ترغیبم میکرد که باید نوشت.
مثلا یعنی چی آقا؟؟ مگه استارتاپیها هم بچه دارند؟! نه نه، اصلا مگر ازدواج میکنند؟ نه آقا جان اصلا مگه نفس میکشند؟! اینها که پشت اینترنت هستند، حتما آنلاین نفس میکشند…
ای بابا، مگه کار ما، تمام زندگی ماست. مگه زندگی فقط کاره… .
مگه من ربات هستم آخه… مگه آنلاین خرید و فروش میکنم، آنلاین به بچهام غذا میدم… مگه آنلاین بغلش میکنم….
وای خیلی غر زدم، حالا بریم سراغ زندگی شیرین من، آرزو خسروی.
اول از همه یه بانوی ایرانی، دوم همسر، سوم مادر، چهارم کارآفرین و پنجم عاشق زندگی؛ حالا چرا اینها رو نوشتم، فقط تازه باید حرفی رو که اول میزدم، حالا میزنم.
نوشتم چون خیلی از من سوال میشه چطوری، مگه میشه، استارتاپ داشته باشی بعد ازدواج کرده باشی، بچه هم داشته باشی. اوه اوه انگار صدبار رفتم پیاده اونطرف دنیا و برگشتم!! نه آقا جان، این خبرا نیست. اول از همه من آدم هستم و البته بگم یک زن. با تمام نیازهای یک انسان، خب… این یعنی من میخوابم، غذا میخورم، خرید میکنم و… حالا بگم با افتخار ازدواج کردم اونهم از نوعهای دوستداشتنی و خوبش… تازه بعد از ازدواجم متوجه شدم چه خوبه کارآفرین بود!!
بعد متوجه شدم کار قبلیام که اون همه سابقه خوب و کار اسمورسمداری هست را رها کنم. آخه ما یعنی من و محمد خیلی تواناییم… شاید هم خودشیفتگی عاشقانه بوده!!
اما به هر حال تصمیم گرفتیم وبسایت خودمون رو داشته باشیم، حالا میخواستیم محصولی رو بیاریم تو فروش اینترنتی که تا حالا وارد نشده بود. این شد که فرش آنلاین به وجود اومد. خیلی خیلی وارد صنعت سختی شدیم، به قول معروف پدرمون دراومد، اما شد…. حالا چه جوری… ما که ازدواج کرده بودیم، چطوری هم زندگی کردیم و هم فرش آنلاین به وجود اومد.
حالا زندگی بعد از ازدواج کار استارتاپی تازه همه میگن مگه زن و شوهر با هم میتونن کار کنن!!! از اول گفتن دوری و دوستی