«شببهخیر خوششانس باشید!» اینها کلماتی بود که ادوارد مورو گوینده شناختهشده اخبار رادیو در آخرین بخش خبری شبانگاهیاش از لندن قلب فاجعه جنگ جهانی دوم به زبان میآورد. مورو اما خوششناس نبود او فقط کاملا آگاهانه و با هدف به جمع تیم «افراد سختکوش در کارهای خیلی مهم» پیوسته بود. یعنی افرادی که دست به تغییر مفهوم معمول حرفهشان زده بودند تغییر قوانین شرکتی که در آن مشغول بودند و تغییر مسیر فعالیت حرفهایشان از راههای معمول انجام کار!
در کنار اینها این آدمها نسلی از افراد کاربلدی را پرورش دادند که دقیقا برای هدایت یک صنعت به سوی آیندهای کاملا نو ساخته شده بودند. «آنها» تیم ادوارد مورو گزارشگران اخبار رادیویی بودند. در حالی که جنگ در اروپا جریان داشت این مدعیان گزارشگری رادیویی به تیم «پسران مورو» معروف شدند. افرادی جوان جسور و به طور باورنکردنی بااستعداد. آدمهایی که استعدادشان در سماجت حرفهایشان گل میکرد. داستان آنها قدرت خلاقیت یک تیم و نقش یک رهبر رویایی را نشان میدهد تیمی که به افراد جوان اجازه میدهد استعدادهایشان را شکوفا کنند. اخیرا درگذشت ریچارد هاتلد آخرین عضو برجا مانده از گروه «پسران» فرصت خوبی فراهم کرد تا روی ماجرای موفقیت و درسهای نوآورانهای که این داستان دارد مکث کنیم. سیستم پخش اخبار کلمبیا (CBS) در اواخر سالهای ۱۹۳۰ ادوارد مورو را به اروپا فرستاد. این درست زمانی بود که رقیب قویتر یعنی NBS شنوندگان رادیویی را با گزارشهای آلستیر کوک از آن سوی اقیانوس اطلس در غیاب پادشاه ادوارد هشتم میخکوب میکرد!
موروی ۲۹ساله که تا آن زمان نه خبری نوشته بود و نه برنامهای رادیویی را روی آنتن برده بود مقهور قدرت رقیب نشد! مورو آنقدر باهوش بود که بفهمد پیشرویهای رایش سوم نازی فاجعهای را رقم میزند که مهمتر و ترسناکتر از آن است که تاکنون در یک برنامه رادیویی به آن پرداخته شده باشد. او همچنین فهمید که فاش کردن ماجرایی که در جنگ میگذشت به گزارشگرانی مطلع و افرادی که بتوانند در فضای جنگ در گستره جغرافیایی بزرگتری جابهجا شوند نیازمند است. مورو تیمی میخواست که با افتوخیزهای جنگ مرتبا در حال جنبش باشند در قلب حوادث حاضر و آنقدر باهوش باشند که بتواند با دور زدن دستاندازهای سیاسی و فنی داستان بزرگ جنگ را از زبان مردم عادی که در جنگ زندگی میکنند بشنوند و کلمات را از جهان منتظر بیرون بکشند. «این چیزها باید تجربه شوند تا درک شوند.» این جمله را مورو در نوامبر ۱۹۴۰ در حالی بیان کرد که پشت میز بلوطی اتاق خبر از ترس بمبهایی که در لندن فرود میآمد قوز کرده بود! همین اتفاق نشان میداد تیم گزارشگران مورو برای حرکت در بحبوحه جنگ باید حسابی فرز و منعطف میبودند. کار مورو و تیمش کوچ بزرگی از قوانین معمول صنعت خبرنگاری بود. همان قوانینی که گویندگان خبری را کیلومترها دورتر از فضای جنگ تحت حمایت کشورهای غربی در استودیویی قرار میداد با اتاقهایی مملو از کارکنان بود. این گویندگان راس ساعتی خاص اخبارشان را میخواندند و میرفتند اخبار دستچندمی که خیلی وقت قبل اتفاق افتاده بود. مورو به تیمی از بهترینها نیاز داشت: خبرگانی مطلع و قادر به داشتن آزادی عمل در گرفتن تصمیمهایی بسیار بزرگتر از آنچه تا پیش از آن قابلقبول بود.
مورو تیمی میخواست که بتواند با شاهدانی که کیلومترها دورتر از شرایط معمول جنگ بودند آزادانه صحبت کنند. خوشبختانه او بهترین داور شناسایی استعداد بود و تیم مورو به طرزی باورنکردنی از افراد خبره و پرهیاهو یک تیم خوشقریحه واقعی تشکیل میشد. افراد تیم از این قرار بودند:
۱. ویلیام شیرِر خبره آلمان نازی که بعدها کتاب پرفروش و شناختهشده «اوج و افول رایش سوم» را نوشت و کسی که «آخرین آمریکایی خارج از برلین» بود.
۲. اریک سِوارید خلاق و مستعد کسی که در ۱۷سالگی سرزمین وحشی کشفنشده بین آبگیر مینیسوتا تا هادسون را پارو زد. او اولین کسی بود که سقوط فرانسه را گزارش کرد و کسی که بعدتر در برمه کشته شد و جوایز متعدد گزارشگری را از آن خود کرد.
۳. «شاهزاده چارلی خوشتیپ»(!) کالینگ وود کسی که گزارش زندهای را در روز شروع عملیات از ساحل اوماها و گزارشی مشابه از خط مقدم جبهههای جنگ ارائه کرد در حالی که رادیویی ۶۰ کیلویی را بر پشت خود حمل میکرد.
۴. متولد ۲۶ساله بروکلین ریچارد هاتلت کسی که چهارماه توسط گشتاپو «به اتهام جاسوسی» زندانی شد. او کسی بود که در روزهای آخر جنگ با چتر نجات از یک هواپیمای بمبافکن بر سر آلمان فرود آمد!
پسران مورو اتفاقات جنگ را درلحظه به خانه همه آمریکاییها میآوردند. همین روش باعث شناخته شدن برند «پسران مورو» شد. مورو تیمش را تشویق میکرد برای به ظهور رساندن استعدادهایشان از تمام موارد استثنا عبور کنند و مادامی که مدیران ارشد شبکه CBS و در مواقعی روسا اعضای تیم را به خاطر کلهشقیهایی که میکردند مورد مواخذه قرار میدادند با گفتن جمله «حله من درستش میکنم!» از آنها دفاع میکرد. مورو مشاهده کرد که «تنها راه قضاوت در مورد پخش برنامه رادیویی بر پیامدهایی که از دستگاه گیرنده بیرون میآید استوار است.» بنابراین او تیمی ایجاد کرد که همیشه قبل از اینکه اخبار بین جهان و شاهدان ماجرا ردوبدل شود در صحنه حاضر بودند. او و تیمش شنوندگان را دقیقا در آنچه درلحظه در جنگ میگذشت شریک کردند حتی اگر در بالاترین نقطه وسط حمله رعدآسا بمبافکنهای انگلیسی بر آلمانها و یا در اکتشافات اردوگاه مرگ بوکنوالد میبود.