پنل نوآوری با موضوع آینده اکوسیستم استارتاپی ایران با مدیریت شهرام شریف و با حضور پدرام سلطانی فعال اقتصادی و سرمایهگذار حوزه استارتاپی، امیر ناظمی رئیس سازمان فناوری اطلاعات، شهاب جوانمردی مدیرعامل شرکت فناپ، اکبرهاشمی رئیس هیات مدیره شرکت سرآوا، مجید دهبیدیپور رئیس مرکز نوآوری دانشگاه صنعتی شریف و رضا باقری رئیس هیات مدیره اسمارتآپ برگزار شد.
بحثهایی چون معماری آینده اکوسیستم استارتاپی ایران، سمتوسویی که باید داشته باشد، نقش دولت، نقش دانشگاهها، دخالت یا عدم دخالت بخش دولتی، جذب یا عدم جذب سرمایه از نهادهای عمومی غیردولتی و مخاطرات جذب سرمایه از این نهادها، دلایل امیدواری یا عدم امیدواری به آینده اکوسیستم استارتاپی، اهمیت ایفای نقش مدنی کارآفرینان و بنیانگذاران استارتاپی و… از مهمترین مباحث مطرحشده در این پنل بود که در ادامه میخوانید.
شهرام شریف: شاید خوب است که برگردیم به گذشته تا ببینیم در گذشته روند استارتاپی چه اتفاقی افتاد تا به شرایط امروز برسیم. آقای جوانمردی، شما میتوانید از روند 10 سال گذشته اکوسیستم و از افراد شرکتهای تاثیرگذاری که قدمهای نخست را برداشتند و کار را ادامه دادند و تحولاتی که در این مسیر رخ داده است، اطلاعاتی به ما بدهید؟
جوانمردی: اگر به یک دهه قبل برگردیم یعنی قبل از سال 1390، شاید ردپای جدی از استارتاپ به معنای دقیق و درستش نمیتوانیم پیدا بکنیم. اما براساس دادههای حوزه آیسیتی و با توجه به توسعه زیرساختهای فناوری و افزایش دسترسی کاربران مانند بسترهای موبایل عملا زمینه توسعه استارتاپها شکل گرفت. قبل از روی کارآمدن استارتاپها، شرکتهای تکنولوژیکی داشتیم و در دهه 80 بعد از تغییر و تحولاتی که در فضای آیتی شاهد بودیم، شرکتهای دادهپردازی نظیر ایران ارقام شکل گرفتند.
اما در دهه90، موج یادگیری که از خارج از کشور شاهدش بودیم، موجب منتقلشدن ادبیات موضوع به داخل ایران شد. شاید تا قبل از دهه90، بیشترین اتفاقات و تولید ادبیات و انتشار ادبیات را از نهادهایی مانند دفتر همکاریهای ریاست جمهوری میدیدیم مانند بحث سرمایهگذاری خطرپذیر، سرمایهگذاری در حوزه نوآوری و… بعد از این دوران، ادبیات حوزه استارتاپی بیشتر منتشر شد، چون افرادی هم که در خارج از کشور با این حوزه و این موضوعات آشنا شده بودند، به ایران آمدند تا تجربیات خود را در بازار ایران بیازمایند. این افراد مفاهیم و ایدههای استارتاپی را از خارج از کشور به داخل منتقل کردند.
ضمن اینکه افرادی که از خارج از کشور به ایران آمدند، علاوه بر دانش و تجربهای که با خود آوردند، توانستند سرمایه هم وارد کشور بکنند. بنابراین بعد از دهه90، جریان جدیدی شکل گرفت. در آن ایام، با ایجاد مجموعه سرآوا و راهاندازی شتابدهنده، مجموعه مپس که آقای کورنگی راهاندازی کرد، ما هم در فناپ مجموعه شناسا را راه انداختیم و بنابراین بحثهای اقتصاد نوآوری در دهه 90 شکل گرفت.
بنابراین بهطور کلی در حوزه آیسیتی اصل ماجرا یا تِک کمپانیهایی بودند که یا در دهه 80 متولد شده بودند یا افرادی بودند که از خارج از کشور آمدند و دانش و تجربه حوزه استارتاپی و سرمایه را با خود به ایران آوردند.
آقای دهبیدیپور، شما در بخش دانشگاه حضور دارید و یک چهره در حوزه پژوهشی بهشمار میروید و از قدیم بحث نوآوری را دنبال میکردید. شما چه تصویری از این یک دهه میتوانید به ما بدهید؟
دهبیدیپور: من فکر میکنم که فضای نوآوری و کارآفرینی تقریبا یک سابقه حدودا 20 ساله دارد و این ادبیات و این فضا با شکلگیری شهرکهای علم و فناوری شکل گرفت. مثلا شهرک علمی تحقیقاتی اصفهان بهعنوان نخستین پارک کشور، در سال80 راهاندازی شد. این فعالیتها و شکلگیری این شرکتها مربوط به آن زمان است.
البته شرکتهای تکنولوژیمحور و فناورمحور قبل از این هم داشتیم اما عملا با شکلگیری پارکهای علم و فناوری و بهویژه وقتی در سالهای 83-84 پارک علم و فناوری پردیس راهاندازی شد، جریانی در کشور شکل گرفت که کارش حمایت از کسبوکارهای مبتنی بر فناوری بود.
اتفاقی که از سال 92-93 افتاد، این بود که جامعه نوآوری کشور متشکلتر شد؛ یعنی اجزای این بازیگران تکمیلتر شد و کارآفرینها بهعنوان اجزای تاثیرگذار نقششان پررنگتر شد و دانشگاهها هم برای خود نقشی تاثیرگذار را متصور شدند و با طراحی فضاهایی و تعریف برنامههایی در این حوزهها وارد شدند.
همچنین بحث رسانهای شکل گرفت و تامینکنندگان خدمات یعنی نهادسازهایی چون شتابدهندهها و ویسیها شکل گرفتند. حتی دولت هم نقش داشت و بهنوعی نقش کمککنندگی خود را در این 10 سال اخیر بهتر بازی کرده است. بنابراین اگر بخواهیم به فضای نوآوری و استارتاپی کشور نگاه جامعهای و تشکیلاتی داشته باشیم، سابقهاش برمیگردد به 20 سال پیش و در 10 سال اخیر رشد زیادی کرده است.
چون اجزای این جامعه طی هفت هشت سال اخیر توانستهاند نقش پررنگی داشته باشند. اجزایی چون تامینکنندههای خدمات، شتابدهندهها، ویسیها و… طی هفت هشت سال به جایی رسیدهاند که میتوانیم ادعا بکنیم که یک جامعه استارتاپی خوب در کشورمان داریم.
روایت راهاندازی سرآوا
آقایهاشمی، در مورد سرآوا بحث شد که نخستین ویسی ایران بوده که توسط سعید رحمانی در سال93 راهاندازی شد. شما چه روایتی از این مسیر دارید و این 10 سال اخیر را چگونه تصویر میکنید؟
هاشمی: من تاکید میکنم روی صحبتهای دکتر دهبیدیپور و ساخت اکوسیستم و اینکه مجموعه بازیگران و نهادهای مختلفی این اکوسیستم را ساختهاند. اما من نمیخواهم از منظر آکادمیک به این موضوع نگاه کنم، چون عنوان پنل هم آینده اکوسیستم استارتاپی ایران است و وقتی ما در مورد استارتاپ صحبت میکنیم، در واقع از دیجیکالا، شیپور، اسنپ، تپسی، ابرآروان و… صحبت میکنیم. اما چرا در مورد اینها حرف میزنیم؟ چون اینها از ویسیها ارتزاق کردهاند.
با این دیدگاه، من معتقدم که پیدایش اکوسیستم استارتاپی ایران به ابتدای دهه90 برمیگردد؛ یعنی جایی که صندوقهای سرمایهگذاری چون سرآوا و دیگر مجموعهها شروع به کار کردند. هر چند به اعتقاد من شروعکننده این اکوسیستم سرآوا، شناسا یا رهنما نبودند. من چندوقت پیش مطلبی را در هفتهنامه شنبه منتشر کردم با چنین مضمونی که ما دچار یک اکوسیستم شرکتی شدیم؛ یعنی برای دریافت تسهیلات به صندوق نوآوری و شکوفایی که مراجعه میکنید، میگویند به فرد تسهیلات نمیدهند و باید به شرکت تبدیل شوید.
الان که در انتهای دهه90 قرار داریم، انسانها حذف شدهاند و با شرکتها مواجه هستیم. اما در ابتدای دهه90 نه سرآوایی وجود داشت و نه شناسایی و نه رهنمایی. آن کسانی که این اکوسیستم را شکل دادند، انسانها بودند؛ یعنی افرادی چون سعید رحمانی که نخستین ویسی را راهاندازی میکند، شهاب جوانمردی، فرهاد رهنما، حامد ساجدی و افراد متعدد دیگری که این اکوسیستم را ساختند.
بعدها در سال95 وقتی جریانی به نام شبنامه شکل میگیرد، باز دوربین به سراغ کارآفرینان میرود و آنها را هدف قرار میدهد؛ یعنی کارآفرینانی که در ادامه فعالیت ویسیها وارد این فضا شدند و ویسیها روی آنها سرمایهگذاری کردند. سرآوا در ابتدای دهه90 شکل گرفت و به اعتقاد من 3دوره مهم را پشت سر گذاشته است. دوره اول بین سالهای 1392 تا 1393 است که روی دیجیکالا و کافهبازار سرمایهگذاری خطرپذیر انجام میدهد و در ادامه روی آواتک و اینتورک سرمایهگذاری میکند.
مرحله دوم مربوط به سالهای 1394 تا 1396 است که نخستین صندوق سرمایهگذاری خطرپذیر را راهاندازی میکند و جریان شتابدهی را در ایران شکل میدهد. همچنین طرح 100 استارتاپ را با همکاری و مشارکت دیگر بازیگران اکوسیستم استارتاپی ایران پیش میکشد و کلید میزند.
دوره سوم که الان در آن به سر میبریم و از 1396 تا 1399 بوده است، برنامه سرآوا این بوده که 5یونیکورن را وارد بازار سرمایه بکند که در حقیقت با حلشدن مسائل و مشکلات موجود، شاهد حضور 2یونیکورن در بورس خواهیم بود. اگر وضعیت کرونا نبود، شاهد حضور این 5یونیکورن میبودیم. یکی دیگر از اقدامات سرآوا، راهاندازی کارخانه نوآوری با 60 میلیارد تومان سرمایه اولیه بوده که الان همین برنامه در این کارخانه در حال انجام است.
مجموعه سرآوا تاکنون 320میلیون دلار در اکوسیستم استارتاپی ایران سرمایهگذاری کرده است. البته برنامه سرآوا برای سرمایهگذاری بین 420 تا 460میلیون دلار بوده است اما به دلیل شرایطی که کرونا ایجاد کرده است، تا به امروز 320 میلیون دلار سرمایهگذاری داشتهایم.
کمی هم در مورد مسائلی صحبت کنیم که شاید همه افراد بر سر آن توافق نداشته باشند. آقای ناظمی! روز گذشته آقای آذری جهرمی در گفتوگویی که با آقایهاشمی داشت، به چند موضوع اشاره کرد؛ یکی اینکه زمانی افرادی بر علیه استارتاپ شبنامه منتشر میکردند اما الان همانها در حال راهاندازی استارتاپ هستند. نکته دیگری که اشاره کردند این بود که دستگاهها در مقابل بزرگشدن شرکتهای استارتاپی که به نهادهای حاکمیتی وابستگی ندارند، مقاومت میکنند. با این دو گزاره از آقای جهرمی، شما چقدر با این گزاره که جریان دولت و حاکمیت به یک بازیگر عمده در فضای استارتاپی تبدیل شده و به نوعی رقیب آنها محسوب میشوند، موافق هستید؟
ناظمی: من با این گزاره موافقم. اما قبل از اینکه به نکته بپردازیم، اجازه بدهید که من هم به چهار موجی که فهم خودم است از جریان شکلگیری اکوسیستم استارتاپی در ایران، اشاره کنم. به نظر من ما تاکنون در این زمینه چهار موج را پشت سر گذاشتهایم؛ موج اول تشکیل یک هویت بود. یعنی اکوسیستم باید هویتی برای خود میساخت و این هویت را از طریق انسانها ایجاد کرد و هویت اجتماعی خود را شکل داد.
در موج دوم به تعدادی داستانهای موفقیت احتیاج داشت و خوشبختانه داستانهای موفقیت خود را پیدا کرد و آنها همین کسانی هستند که الان در شرف یونیکورنشدن قرار دارند.
در مرحله یا موج سوم، داستانهای موفقیت به افراد بیشتری تعمیم داده شد. به همین دلیل ما دوران نهادسازی داشتیم و نهادهایی چون ویسیها و شتابدهندهها و فضاهای کار اشتراکی به مرور شکل گرفتند. حتی در بدنه دولتی و حاکمیتی هم این نهادها ایجاد شدند.
در موج چهارم، اکوسیستم به سرمایه نیاز داشت چون دیگر سرمایههای کوچک پاسخگوی نیازهای کسبوکارهای این حوزه نبودند. به همین دلیل در کنار ویسیها، ورود به بورس شروع شد که امیدواریم با ورود تپسی در بهمنماه به بورس، این اتفاق آغاز شود.
اما ما مرحله پنجمی هم داریم و به نوعی در مورد سوال شما هم میتواند باشد. این اکوسیستم در حال بزرگشدن است و بازیگرانی را هم ایجاد کرده. اما نگاه حاکمیت چه میتواند باشد؟ به نظرم نگاه اشتباه حاکمیت به این مقوله در حال نشاندادن نشانههای خود است. اگر دولت خودش بخواهد ویسی و شتابدهنده راهاندازی کند یا از بازیگران این حوزه باشد، ما باید دوباره برگردیم به دورانی که حاکمیت پارکهای علم و فناوری راهاندازی میکرد و الان همان اقدام را در حوزه استارتاپی بازتولید میکند.
این شروع یک شکست است و در این مورد اصلا شک نکنید. حاکمیت باید یاد بگیرد که تنظیمگر باشد آن هم از نوع تنظیمگر مشارکتی که قوانین این حوزه را تنظیم و تسهیل کند. اما اگر بخواهد خودش بازیگر این حوزه باشد و نهادها را در دست بگیرد، نقش حکمران را خواهد داشت و حتما شکست میخورد. اگر قرار باشد در این حوزه مسیر طبیعی طی شود، موج پنجمی شکل خواهد گرفت و ما باید خودمان را برای آن آماده کنیم و اگر خودمان را آماده نکنیم، به مرور شکست خواهیم خورد.
برگردیم به همان نقطه که پاسخ مثبت به آن دادید یعنی موافقت با این گزاره که جریان دولت و حاکمیت به یک بازیگر عمده در فضای استارتاپی تبدیل شده و به نوعی رقیب آنها محسوب میشود. از طرفی خود شما صندوق نوآفرین را راهاندازی کردهاید. این صندوق در واقع چه است و آیا میتوان بهعنوان مدلی از ویسی دولتی آن را بررسی کرد؟ آیا این مدل، مدل مناسبی برای سرمایهگذاری در وضعیت فعلی است؟ و اینکه آیا این همان چیزی نیست که خود شما با عنوان حضور دولت در بخش استارتاپی از آن یاد میکنید؟
ناظمی: دولتها نقششان در ویسیها چه است؟ در سطح جهان دولتها در حوزه ویسیها دو کار انجام میدهند؛ یکی اینکه سعی میکنند که پول ارزانقیمت برای ویسیهای خصوصی ایجاد کنند یعنی خود دولت سرمایهگذاری نمیکند اما با سرمایهگذاران بخش خصوصی مچفاند و کواینوست میکند. اما چرا این کار را میکند؟ به این دلیل که دولت جانشین بازیگران بخش خصوصی نشود و فساد دولتی را از خودش دور کند. چون اگر سرمایهگذار وارد دولت شود، مجوز فساد به دولت داده میشود. هر چیزی غیر از این، نتیجهاش شکست است.
در مورد صندوق نوآفرین الان همین اتفاق افتاده است؟
ناظمی: نه. به شیوه مچفاند است.
سرمایهگذاران این صندوق چه کسانی هستند؟
ناظمی: فرض کنید که همگی دولتی هستند. 5سرمایهگذار هستند که یا دولتی هستند یا وابسته به دولت و همگی مچفاند میکنند و نسبت سرمایهگذاری برابری با سرمایهگذار بخش خصوصی دارند.
روی چه کسانی یا چه حوزههایی سرمایهگذاری میکنید؟
ناظمی: هر بخش ویسی خصوصی که برای سرمایهگذاری اقدام کند. مثلا شرکتی وجود دارد و شناسا روی آن سرمایهگذاری میکند، نوآفرین هم معادل همان میزان سرمایهگذاری، روی آن شرکت مچفاند میکند.
در واقع دولتها مچفاند را چندبرابر هم انجام میدهند برای تشویق بهتر به سرمایهگذاری. شما الان این سرمایهگذاری را برای سهامداران خود آن صندوق انجام میدهید.
ناظمی: نه. برای سهامداران سهگانهای که وجود دارد. از آن سه تا در حقیقت یک اپراتور است به نام ایرانسل که بخشی از آن دولتی است و بخشیاش از بخش خصوصی.
ایرانسل الان روی استارتاپها هم سرمایهگذاری کرده و شما با سرمایهگذاری دولتی، میتوانید وزنه سرمایهگذاری بخش خصوصی را به هم بزنید. درست است؟
ناظمی: نه. چون 50درصد از حجم سرمایهگذاری ایرانسل، مربوط به سرمایهگذاری خارجی است. مثلا اسنپ زاییده همان طرز تفکری بود که از سرمایهگذاری خارجی نشأت گرفت. سرمایهگذار خارجی با خودش تنها پول نمیآورد بلکه دانش و بازار هم میآورد.
چون در زمینه سرمایهگذاری خارجی و نقش و اهمیتش در همین رویداد چندین بار صحبت کردهایم، اجازه بفرمایید که بحث همین پنل را با آقای سلطانی ادامه بدهیم. آقای سلطانی، شما دیدگاه واضع و مشخصی نسبت به سرمایهگذاری بخش دولتی در حوزه استارتاپی دارید. همچنین صندوقهای سرمایهگذاری مختلفی را هم دیده و تجربه کردهاید؛ اساسا حضور دولت را در فضای استارتاپها چطور میبینید؟
سلطانی: اجازه بدهید که من به عقب برگردم چون سالها در اتاق بازرگانی بودهام و تاریخ افتوخیز بخش خصوصی را در آنجا دیده و تجربه کردهام؛ به اعتقاد من بخش خصوصی در دوران پس از انقلاب، تاکنون به دو شکل زمین خورده یا جایگزین شده است؛ یک بار با مصادرههای اوایل انقلاب که عملا بنگاهداری مدرن ایران را که تازه شروع شده بود، متلاشی کرد و به بخشهای عمومی و نهادهای به اصطلاح انقلابی داده شد.
بخش خصوصی در ادامه کار به خاطر مسائل مربوط به جنگ نتوانست رشد بکند. بعد از جنگ مجالی فراهم شد برای بازسازی اقتصاد کشور و فعالیت بخش خصوصی. آرام آرام بنگاههای بزرگتر بخش خصوصی شکل گرفتند و سرمایهگذاریهایی انجام شد. اما وارد دهه 80 که شدیم، سیاستی اتخاذ شد تحت عنوان خصوصیسازی که برداشت بخش خصوصی این بود که حاکمیت به این نتیجه رسیده که باید پایش را از اقتصاد بیرون بکشد.
اما بعد از گذشت 15 سال از اجرای این سیاستها، امروزه که به عقب نگاه میکنیم، میبینیم که خصوصیسازی در ایران شکست خورد و یک مدل جدید در اقتصاد ایران طراحی شد. حالا آیا این با نیت قبلی بود یا نه، قضاوتی در موردش ندارم. اما این بار به جای کوچککردن یا محدودکردن بخش خصوصی، عملا بزرگترین و پرنقدینگیترین بخشها اعم از فولاد و آهن و نفت و… به بخش عمومی غیردولتی واگذار شد که در قانون اساسی هم وجود نداشت اما در یک بازه زمانی 10 ساله، بخش بزرگی از اقتصاد کشور را تصرف کرد.
یعنی الان ما یک بخشی داریم که حتی بخشی از آن زیر چتر دولت و قوه مجریه هم نیست اما اندازهاش تا 30درصد از اقتصاد کشور است. این مسئله موجب شد تا این بخش پهلو به پهلوی بخش خصوصی بزند و یک بار دیگر بخش خصوصی در خودش مچاله شده و اندازهاش کوچکتر شود. امروزه بخش خصوصی به معنای بنگاهی مدرن، اندازهاش به 15 درصد از اقتصاد کشور ایران هم نمیرسد. اگر اصناف و دیگر رستهها را هم اضافه کنیم، کلیت بخش خصوصی تنها 40درصد از اقتصاد کشور را تشکیل میدهد؛ یعنی با یک مدل دیگر بخش خصوصی مجددا مچاله شد.
پارادایم حاکمیت بعد از انقلاب بر دفع تهدید قرار گرفته و هر ابزاری که تهدید تلقی شود، اعم از ابزار دفاعی و نظامی، مشاغل، قدرت و پول، ابزارهای تهدید تلقی میشوند. بنابراین تلاش این است که روی بخش خصوصی سقف گذاشته شود.
اوایل انقلاب مصادرهها با این عنوان انجام میشد که بنگاههای مدرن وابسته به حکومت قبلی هستند. الان هم یک بخش خصوصی در حال خلقشدن است که برای اینکه تهدیدی ایجاد نکند، باید وابسته به حکومت فعلی بشود.
اکوسیستم استارتاپی ایران طی غفلت بخشهای حاکمیتی و دولتی در اواخر دهه80 و اوایل دهه90، رشد کرد. چون کسی باور نداشت که این کسبوکارها امکان رشد داشته باشند و بزرگ شوند. اما به محض اینکه اندازهای پیدا کردند و بزرگ شدند، حساسیتها بیشتر شد. مثلا به دادهها، سرمایهها، افراد و… حساس شدند. در مرحله بعدی با توجه به تجربه دهه80، نهادهای حاکمیتی، ویسیها را راهاندازی کردند، تا برای استارتاپها و نهادهای این اکوسیستم، بدیل ایجاد کنند و در نهایت این استارتاپها را خُرد کنند.
من میخواهم بگویم که موج سوم محدودکردن و کوچککردن بخش خصوصی، این بار در حال گرفتن گریبان اکوسیستم استارتاپی است. من سالهای پیشرو را، سالهای سختی برای اکوسیستم استارتاپی ایران میبینم؛ یعنی سالهایی میبینم که به چالش جدی با این بخش حاکمیتی میرسد.
اسمش را هم میگذارم بخش حاکمیتی چون سال گذشته من در همین یلداسامیت به دوستان استارتاپی این توصیه را کردم که به سراغ پول دولتی نروند و امسال به دوستان استارتاپی میگویم که به سراغ پول حاکمیتی نروند، چون این ویسیهایی که از طرف بخش حاکمیتی ایجاد شدهاند، در نهایت اکوسیستم استارتاپی ایران را زمین خواهند زد.
در واقع وقتی استارتاپی بخشی از سهامش را به این ویسیها واگذار میکند، آنها هم روی این کسبوکار سرمایهگذاری میکنند و بعد قرار است که استارتاپ با چارچوب و موازین آنها حرکت کند. در حالی که کار استارتاپی تخریب خلاق است. اما اینها میخواهند ساختاری بگذارند و بگویند همین است که هست. یعنی تاکنون با فشارهای دیگری اکوسیستم را تحت فشار قرار میدادند و از این به بعد با فشار سرمایه، اکوسیستم را محدود خواهند کرد.
ما روی اسکایپ هم 2 مهمان داریم که از سرمایه دولتی استفاده کردهاند. میخواهیم تجربه آنها را از دریافت سرمایه دولتی بدانیم. پس خودشان را معرفی کنند و از تجربهشان بگویند.
وحید رجبلو (بنیانگذار توانیتو): من بهعنوان فردی که در حوزه تکنولوژی فعالیت میکند، فکر کردم که میتوانم برای جامعه معلولان کشور از طریق تکنولوژی کارهای بزرگی انجام دهم. پس استارتاپ توانیتو را راهاندازی کردم. ابتدا از دونیشن و وامهای کارآفرینی برای جذب سرمایه استفاده کردم.
در ادامه هم بنیادی دولتی روی توانیتو سرمایهگذاری کرد. در راند اول که بخشی از کیپیآی را باید میزدیم، مبلغ سرمایه واریز شد. اما در میانه کار متوجه شدیم که آن شرکت سرمایهگذار، مسائل درونسازمانی دارد که مربوط به تغییراتی در مدیرانش بود.
ما کیپیآی را زده بودیم و منتظر بودجه راند بعد بودیم. اما به ما گفتند که باید منتظر بمانیم تا روندهای دولتی این تغییرات تمام شود. چند ماه طول کشید و مشکلات زیادی داشتیم. مدیران جدید اصلا به استارتاپ و بهویژه استارتاپ من اعتقادی نداشتند و چالشهای زیادی برای ما ایجاد کردند.
محمدرضا فرحی (بنیانگذار بیمهبازار): من 3 نکته میخواهم عرض کنم. یک نکته به تجربه خودم برمیگردد و 2نکته در تکمیل نکته اول است. نکته اول که به تجربه خود من برمیگردد، این است که در مجموعه دولتی که ما از آنها سرمایه دریافت کردیم، تغییرات مدیریتی صورت گرفت و این تغییرات مشکلات زیادی برای ما ایجاد کرد.
البته در ماههای نخستی که این موضوع بهوجود آمد، فشارهای زیادی را تحمل کردیم و این فشارها را به دوستان جدیدی که در آن شرکت سرمایهگذار، جانشین افراد قبلی شده بودند، منتقل کردیم. بالاخره بخشی از جامعه ما را همین سرمایهگذاران تشکیل میدهند و بنابراین باب تعامل و گفتوگو باید امتحان شود.
ما هم باب تعامل و گفتوگو را امتحان کردیم و با مدیران جدید حرف زدیم. آنها خوشفکر بودند اما این فضا را نمیشناختند. بعد از دو سه هفته این مشکل بین ما و مدیران جدید حل شد و این مسئله با رضایت طرفین و با حالت برد برد و با جایگزینکردن یک سرمایهگذار از بخش خصوصی خاتمه یافت.
دو موضوع دیگر را هم میخواهم مطرح کنم؛ یکی اینکه اصلا چرا چنین مشکلاتی با این مجموعهها و نهادهای عمومی غیردولتی بهوجود میآید؟ من تعبیری را در این زمینه به کار میبرم. تعبیری داریم به نام اثر انگشت و تعبیری داریم به نام اثر ذهن. در این سازمانها اثر ذهن مدیران را نمیبینید.
یعنی سازمان از شخصیت و هویت تهی است و در نتیجه وقتی شخص جدیدی در رأس سازمان قرار میگیرد، دغدغه کل سازمان پیادهکردن منویات و کارویژههایی است که آن شخص جدید تعریف میکند، بنابراین میبینید که سازمانی که سالانه گردش مالی میلیارد دلاری دارد بر محور یک شخص حرکت میکند و با تغییر آن شخص سیاستهای سازمان به کلی عوض میشود به نوعی که انگار قبل از او اصلا سازمانی وجود نداشته است. این مسئله هزینههای کلانی به سازمانها وارد میکند.
آقای دکتر سلطانی اشاره کردند که به سمت ویسیهای دولتی و حاکمیتی نروید. یک دلیل برای اهمیت این حرف این است که شرکتداری در ایران، سیر حرفهای را طی نکرده و قانون تجارت مربوط به سال 1311 است. یکی از مشکلاتی که این قوانین کهنه ایجاد میکند این است که مالکیت از مدیریت در شرکتهای ایرانی جدا نیست؛ یعنی اگر یک سهامداری داشته باشید که یک سهم از صد هزار سهم را داشته باشد، برای 30 تا 40درصد از اموری که پیش میبرید و قراردادها و سایر کارهای قانونی، به امضای این شخص هم نیاز دارید.
بنابراین شرکت قفل و منفعل میشود. پس خیلی اهمیت دارد که شرکای خود را از بین افراد خوب و مورد اعتماد انتخاب کرده و بهتر است که سرمایه خود را از بخش کوچک خصوصی ایران دریافت کنید.
تجربه 2نفر از دوستان در زمینه دریافت سرمایه از بخش دولتی را شنیدیم. آقای دکتر باقری، میخواهیم شما در مورد بحث تخصص در سرمایهگذاری صحبت کنید. چقدر تخصص موضوع مهمی در این زمینه است؟ الان دولت و سایر نهادهای حاکمیتی با این تصور که بخش بزرگی از اقتصاد و سرمایهها را در دست دارند، میتوانند استارتاپهای بزرگی مانند آنچه الان در کشورمان داریم، بسازند؟
باقری: ما در مسیر اکوسیستمسازی هستیم؛ یعنی به نظر میآید که ما از همه نوع نهادهایی که برای رشد استارتاپها نیاز است، داریم اما عملکرد ویژه خود را نشان نمیدهند. من دو بحث را در این زمینه میبینم. یعنی بحث نیتی است که آن نهادها براساس آنها تشکیل شدهاند؛ یعنی وقتی میبینیم که 80 تا 90درصد از منابع سرمایهگذاری خطرپذیر میتواند در صندوقهای پژوهش و فناوری قرار بگیرد، اما در آنجا آدمها به خاطر موفقشدن یا ناموفقشدن استارتاپها چیزی به دست نمیآورند؛ یعنی مثلا اگر استارتاپی بزرگ شود و به بورس برود، چیزی به جیب مدیرعامل صندوق نمیرود.
بنابراین انگیزه اقتصادی واقعی در آنجا وجود ندارد. ما پول داریم و نهاد هم داریم اما کار نمیکند، چون آدمی که در آنجا مانند یک همبنیانگذار برای استارتاپ دل بسوزاند، وجود ندارد بلکه با تعدادی کارمند مواجه هستیم که در ساختار کارمندی خود کار میکنند و انتظاری از آنها نمیرود و بنابراین اتفاق ویژهای در این نهادها و این ساختار رخ نمیدهد.
مسئله دیگر مربوط به دانش انباشتهشده خلق ارزش از طریق نوآوری است؛ یعنی اینکه پرکتیسهایی که آدمها از طریق فضای استارتاپی به پول رسیده باشند، چقدر داریم. من بهعنوان یک ویسی با تجربه 2 اگزیت موفق این حرف را میزنم. ما 20 میلیارد تومان از پول شخصی خودمان را سرمایهگذاری کردیم که بخشی از این 20 میلیارد تومان، بازگشت پولی بوده که از اگزیت 2 استارتاپ لندو و کمدا نصیب ما شده بود.
چقدر این آدمها در حیطه کارآفرینی و سرمایهگذاری خطرپذیر و اگزیت موفق تجربه زیسته داشتهاند؟ بخشی از این نهادها، نهادهای مالی و بورسی و صندوقهای جسورانه بورسی هستند که در فضای بورسی خیلی خوب کار کردهاند اما تجربهای از خلق ارزش از نوآوری ندارند. اینها استارتاپها را هم با معیارهای شرکتهای موفق بورسی میسنجند و میبینیم که این دو قواره با هم مچ نمیشوند.
پول هست و در دست این نهاد هم هست و حتی این نهادها خصوصی هستند. یعنی مسئله فقط مربوط به بخشهای حاکمیتی نیست، چون حتی در بخش خصوصی هم ما هنوز به دانش انباشتهای نرسیدیم که بگوییم بارها و بارها این پرکتیسها اتفاق افتاده که افراد به خاطر پول درآوردن، سرمایه شخصی خودشان را که میتوانستند به بخشهای دیگر ببرند، به فضای استارتاپی آوردهاند. تعداد این آدمها بسیار اندک است.
شاید دلیل این امر این باشد که بسیاری از افرادی که پول به فضای استارتاپی آوردند، شاهد بازگشت پولشان نبودهاند. آقای جوانمردی، شما تجربه خوبی از کار با نهادهای دولتی و کار در بخش خصوصی دارید. در چنین شرایطی چه تصوری از این فضا دارید و اینکه مدل مناسب چه است؟ در پنل قبلی مدیرعامل فرابورس اشاره کرد که موانع غیرفنی برای ورود استارتاپها به بورس وجود دارد؛ یعنی بازگشت سرمایه سرمایهگذاران هم با مشکل مواجه است. به نظرتان راهکار چیست؟
جوانمردی: من نمیتوانم یک راهکار جامع ارائه کنم و تجربه زیسته من هم به همه ارکان این اکوسیستم برنمیگردد و هرکدام با توجه به تجربه خود، اطلاعاتی داریم. آنچه طی این 10 سال جدیتر دنبال کردیم و شاید بهعنوان یک پرکتیس میتوانم آن را مطرح کنم تا به آن توجه شود، تجربه سیویسی است.
ما طی روزهای اخیر جلسهای داشتیم در کمیسیون نوآوری اتاق تهران و یکی از دوستان ارائهای داشت که نشان میداد اقتصاد دانشبنیان ایران تقریبا یک درصد از کل اقتصاد کشور است اما نهاد و سازمانها و شرکتهای عمومی و خصوصی بسیاری را داریم که برای ورودشان به عرصه نوآوری نیازمند یک زنجیره ارزشی جدیدی هستند که به آنها کمک شود تا خدمات و محصولاتشان رقابتی شود و وارد بازارهای صادراتی شوند و چرخه عمرشان تجدید شود و بتوانند به حیاتشان ادامه دهند.
اما ما طی سالهای اخیر اکثر فعالیتهایی که داشتیم، این بوده که عمده تمرکزمان را گذاشتهایم روی موضوع سیویسی. هر چند که تجربه ویسی را بهعنوان موضوعی که به دانش و تجربه ما کمک میکند و پنجره فرصتها را در آینده ایجاد میکند، داریم.
اما مثلا وقتی که ما در مجموعه فناپ قصد داشتیم که اکوسیستمی را در صنعت فناوری اطلاعات و ارتباطات ایجاد کنیم و خود این یک گرانیگاه و زنجیرههای ارزش مختلفی دارد. حالا باید کمک بگیریم از مجموعههای دیگر، از استارتاپها و کواینوستهایی که انجام میدهیم و کمک بکنیم که در قالب یک کورپوریت ونچرکپیتال ایفای نقش بکنیم و عملا این فرصت را ایجاد کنیم که کسبوکار بزرگتری را داشته باشیم.
آنچه که در گذشته رخ داده و من مرور میکنم، در افق پیشرو که ممکن است بحثهای افتیآی هنوز با چالش مواجه باشد و بعضا ممکن است که بخش خصوصی هم در این شرایط بهراحتی در استارتاپهای نوگرایی که میخواهند فرصتهای جدیدی را خلق کنند یا بازارهای جدیدی را فتح کنند، سرمایهگذاری نکند و ریسک این کار را نپذیرد، من پیشنهاد میکنم که به موضوع سیویسی خیلی جدیتر توجه شود.
یعنی اگر میخواهیم در حوزه اقتصاد و نوآوری کار کنیم و استعدادها را دور هم جمع کنیم و کسبوکارمان را انتقال بدهیم به فضایی که بتواند فضای حیاتی بیشتر و رشد کسبوکار و موضوع رقابتیتری را داشته باشد، باید به موضوع سیویسی نگاه جدیتری داشته باشیم.
یک نگاه دیگر هم من در سمت دولت دارم. در دنیا تجاربی از این دولت وجود دارد که با مفهوم دولت کارآفرین این موضوع اظهار شده است. اصولا دولتها و نهادهای اقتصادی غیرخصوصی این نگاه را دارند که پنجرههای فرصت جدیدی را برای افقهای دوردست جامعه ایجاد کنند. اگر کشور ما چالشهای پیشرویی چون مسائل زیست محیطی، اشتغال، رقابتپذیری با همسایهها، جایگزینی انرژی و… دارد، اتفاقا باید در عرصههایی حضور پیدا کنند که امروز بخش خصوصی با محدودیت منابعش آن ریسک را نمیکند.
مثلا در آمریکا، حوزه فضاپیمایی، موضوعی بوده که دولتها در آن سرمایهگذاری کردهاند. در آن زنجیره ارزش دهها و صدها کمپانی بخش خصوصی ایجاد میشود و امروزه میبینیم که اسپیسایکس در همین حوزه بهعنوان یک کمپانی بخش خصوصی شکل گرفته است. اما همه یارانهها قبلتر توسط دولتهای کارآفرین داده شده است.
مستقل از وضعیت اقتصادی دولتمان، اگر فرض کنیم که ما نهادهای عمومی داریم که میخواهند سرمایهگذاری کنند که آورده و آینده داشته باشد، من پیشنهاد جدیام این است که در حوزههای دیگر سرمایهگذاری کنند و این زمین بازی فعلی را خیلی دستکاری نکنند.
آقای دهبیدیپور، در پنل دیگری که داشتیم، رئیس صندوق نوآفرین میگفت که ویسیها باید به سمت دانشگاه بروند و در آنجا سرمایهگذاری کنند. چون در آن حوزه مشکل داریم و نه در حوزه بازار. از نظر شما چنین اظهارنظری چقدر دقیق است و آیا چنین مدلی برای حرکت یک ویسی مناسب است؟
دهبیدیپور: شاید بهتر باشد که به این صورت پاسخ بدهم که دانشگاهها در ارتباط با بحث نوآوری و بحث توسعه کارآفرینی، چه کاری را باید انجام بدهند و چه کاری را نباید انجام بدهند یا چه کاری میتوانند انجام بدهند و چه کاری را نمیتوانند انجام بدهند. وقتی که از دانشگاه کارآفرین حرف میزنیم، به این معنا نیست که یک دانشگاه در طول سال 100 شرکت راهاندازی کند. به دانشگاهی دانشگاه کارآفرین میگوییم که فضایی فراهم کند که استعدادهای افراد بروز و ظهور یابد.
الان دانشگاههای ما روی مهارتهای سخت تمرکز کردهاند. اما دانشگاه باید مهارتهای نرم را هم به دانشجویان آموزش بدهد. نباید به این صورت باشد که وقتی یک فارغالتحصیل از دانشگاه بیرون میآید، به اصطلاح یک دستش چهار پنج متر باشد و دست دیگری نداشته باشد؛ یعنی باید بین بالهایش در مهارتهای نرم و سخت توازن برقرار باشد.
نکته دیگر اینکه دانشگاهها همانطور که در سطح جهان و در فضای استارتاپها هم مطرح است، بحث توسعه نهادی برای فراهمکردن فضای اشتباهکردن را در پیش بگیرند. باید فضای تست و تمرین و اشتباه در دانشگاهها وجود داشته باشد.
ولی دانشگاهها به هیچ عنوان نباید وارد عرصه بنگاهداری شوند. اگر به این حوزه بیایند قطعا همراه با شکست خواهد بود.
من بهعنوان یک دانشگاهی میگویم که ما دانشگاهیها اصلا بنگاهداری بلد نیستیم و اگر وارد این عرصه بشویم، هم کسبوکار را نابود میکنیم و هم بدتر از آن از ماموریت اصلی خود غفلت میکنیم. دانشگاه اگر میخواهد یک دانشگاه کارآفرین باشد، باید مسئولیت اصلی خود یعنی آموزش را در پیش بگیرد و آن را فراموش نکند.
الان با بحث همهگیری کرونا مواجه هستیم و در اخبار متوجه میشویم که واکسن دانشگاه آکسفورد به بازار میآید. اینطور نیست که این دستاورد بهراحتی و مثلا طی 10 ماه به چنین موفقیتی رسیده باشد، بلکه این کار نتیجه حداقل 20 سال کار تحقیق و پژوهش است.
بنابراین دانشگاههای ما ماموریت و مسئولیت اصلی خود را باید داشته باشند که همان آموزش است و علاوه بر آن دو کار دیگر را هم انجام بدهند؛ یکی بحث توسعه مهارتهای نرم و دیگر نهادسازی جهت ایجاد فضا و فرصت اشتباهکردن برای دانشجویان. سرمایهگذاری و راهاندازی ویسی باید به اهلش سپرده شود، اما سرمایهگذار میتواند در کنار دانشگاه قرار بگیرد.
چیزی مانند مسابقه دوی امدادی. ما تا جایی جلو میآییم و بعد از آن باید کارها به ویسیهای متخصص سپرده شود.
آقای ناظمی، فکر میکردم شما کمی با این بحثها مخالفتی داشته باشید و به داغشدن بحث کمک کنید. الان نظرتان چه است و فکر میکنید راهکار درست چیست؟
ناظمی: اجازه بدهید برگردیم به 5سال پیش. اگر 5سال پیش به کسی میگفتید که 5سال دیگر تاکسیات را اینترنتی میگیری، خانهای را اینترنتی خرید و فروش یا اجاره میکنی و… احتمالا میگفت که شما دیوانهای. ولی الان این اتفاق افتاده است.
حالا باید ریشهیابی کنیم که چه عواملی موجب این رویدادن اتفاق شده است. ما در جامعهای زندگی میکنیم که من اسمش را گذاشتهام، جامعه شمشادی. در این جامعه شمشادی حکمرانانی حضور دارند که میخواهند همه شمشاد باشند. تا قد یکی کمی بلند شود، آن را میچینند تا قد همه یک اندازه باشد. در چنین جامعهای هیچکس نباید رنگش فرق داشته باشد و یا قد بلندتری داشته باشد.
در این میان و در حواسپرتی بخش دولتی، بخشی شکل گرفته است و میبینیم که افراد زیادی از فضای آنلاین استفاده میکنند. این شمشاد وجود داشته و در کنار آن شاخههایی شکل گرفته است. این جامعه شمشادی حالا که میبیند این فضا شکل گرفته است، قیچی در دست گرفته و میخواهد همه را قیچی کند؛ یعنی اگر قرار است استارتاپها به بورس بروند، محدودیتها و سدهایی بر سر راهشان ایجاد میکند. برای جذب سرمایهگذاری خارجی هم همین اقدامات و مقابلهها وجود دارد.
آنجایی که ممکن است من با شما اختلافنظر داشته باشم، این است که طی سالهای گذشته 4 موج را پشت سر گذاشتیم. در همین رویداد استارتاپی یلدا هم در سال اول بحث هویت مطرح شد، در سال دوم داستانهای موفقیت بیان شد، در سال سوم نهادها شکل گرفتند و امسال ناخودآگاه در مورد منابع مالی حرف میزنید.
در سال آینده اگر در مورد جذب سرمایه خارجی، رفتن به کشورهای منطقه و… بحث نمیکنیم، بدانید که اشتباه کردهایم. ما موج پنجمی که پیشرو داریم که روابط بینالملل است، اگر در آن موفق نشویم، شکست میخوریم. یک استارتاپ نمیتواند در یک محدوده خاص حرکت کند، بلکه مقیاسناپذیر است. برای مقیاس پیداکردن باید به بازارهای بینالمللی برود و ابعاد بینالمللی پیدا کنند که این امر با وجود تحریمها امکانناپذیر است.
الان برخی استارتاپهای ایرانی در ایران به سقف رسیدهاند و باید به بازارهای خارج از کشور بروند و برای این کار باید سرمایه خارجی جذب کنند تا علاوه بر پول، دانش بینالمللی را هم به دست بیاورند.
اما چرا ما به سراغ نهادهای عمومی غیردولتی میرویم و میخواهیم پای آنها را به اکوسیستم استارتاپی باز کنیم؟ چون میخواهیم آنها هم از بازیگران این عرصه باشند. ما باید واقعگرا باشیم. خودمان اذعان داریم که 40درصد از اقتصاد ایران در دست همین نهادهای عمومی غیردولتی است.
ما میدانیم که بعد از خصوصیسازی طبق نامهای وزیر اقتصاد دولت قبل نوشت، 80درصد از خصوصیسازی در نهادهای عمومی غیردولتی اتفاق افتاده و تنها 20درصد در بخش خصوصی واقعی رخ داده است. اینها واقعیات پیش روی ماست. پس اگر میخواهیم این حوزه گسترش پیدا کند و میخواهیم این نهادها ملاحظات مختلفی که دارند، پاسخ داده شود، کاری که باید انجام دهیم این است که به اصطلاح ریششان را گرو بگیریم و آنها را وارد بازی کنیم.
اگر این کار را نکنیم، این حوزه رشد نمیکند. وقتی این نهادها پولشان را به این حوزه آوردند، میتوانیم مکانیسمهایی در نظر بگیریم مانند مچفاند که در آن مداخله مدیریتی حداقلی است و به ازای آن بهعنوان یک لیمیتدپارتنر پول با خودش میآورد. البته قبول دارم که ممکن است شما به من بگویید که این کار سادهای نیست.
در این صورت میتوان گفت که چنین بازیگری با خودش پول آورده و ملاحظاتش تا حدی پاسخ داده شده و تا حدی توانستهایم او را بهعنوان بازیگری که منافع مشترک دارد، میتوانیم او را برای توسعه آماده کنیم. ما نمیتوانیم دائما در حال جنگیدن با این بخش باشیم. برای توسعهدادن باید روی آن بازیگران تاثیر بگذاریم و او را با خودمان همراه کنیم.
الان اندازه صندوق نوآفرین خیلی کوچک است و تنها 100 میلیارد تومان سرمایه دارد. این میزان برای اکوسیستمی که 9 بازیگر آن ارزششان حداقل هزار میلیارد تومان برآورد میشود، خیلی مبلغ کمی است. اما این 100 میلیارد تومان همان جایی است که این بازیگران نهادهای عمومی غیردولتی را وارد این بازی میکند.
من فقط سعی کردم که صندوق نوآفرین را بهعنوان یک مثال بازگو کنم. وگرنه آقای ناظمی شما را در دولت بهعنوان فردی میشناسیم که نگاه نویی دارد. آقایهاشمی شما نظرتان در این مورد چیست؟
هاشمی: من میخواهم برگردم به صحبتهای آقای سلطانی چون سیر تاریخی خوبی را گفتند ولی از نظر اقتصاد بخش خصوصی کشور. به نظر من ما در حال طیکردن شرایط خوبی در ایران بودیم. البته در آن زمان یعنی حدود سال 94، بخشی از رسانهها به استارتاپها صفت صهیونیست میدادند. ما هفتهنامه «شنبه» را به همین دلیل راهاندازی کردیم که روایتهای مثبتی بسازیم از خلق ارزشی که استارتاپها میتوانند برای کشور بکنند.
روندها به نظر من خوب بود و ما خوب پیش میرفتیم و ما در حال فرهنگسازی در این زمینه بودیم. اما در سال 95، جریان شبنامه نهتنها به اکوسیستم استارتاپی بلکه به کل اقتصاد کشور ضربه جدی زد. در ابتدا میخواهم از آسیبی که خود حاکمیت به این حوزه وارد کرد، حرف بزنم. اولین مسئلهای که اتفاق افتاد این بود که به کارآفرینان کشور انگ عامل نفوذی دشمن زدند. این انگزدن در وهله نخست طیف ارزشی حاضر در خود حاکمیت را با این چالش مواجه کرد که از اکوسیستم فاصله بگیرند تا مبادا به آنها هم انگ زده شود.
دومین اتفاق این بود که بخشی از نخبگان کشور در امتداد نخبهکشی که سیری تاریخی در این کشور دارد، از عرصه اکوسیستم استارتاپی ایران حذف شدند و از ایران رفتند. طیفی هم که در حاکمیت علاقهمند به این تکنولوژی بودند و میخواستند این موضوع را فهم کنند و با این فضا و بچههای استارتاپی همنشینی داشته باشند، با شرایطی که شبنامه ایجاد کرد، نتوانستند وارد اکوسیستم شوند.
از سال 1395 تا به امروز، بررسی کنید که دیجیکالا یا کافهبازار بیشترین رشد خود را در چه سالهایی داشتهاند؟ اسنپ یا تپسی در چه زمانی رشد کردهاند؟ وقتی بهدرستی بررسی کنیم، متوجه میشویم که رشد این کسبوکارها درست در غیبت نهادهای حاکمیتی اتفاق افتاده است؛ نهادهایی که در مواقعی ترس داشتند که وارد این اکوسیستم شوند مبادا که به آنها انگ زده شود.
الان ما شاهد این نکته هستیم که بخشی از حاکمیت از این حوزه جا مانده و کسبوکارهای استارتاپی بزرگ شدهاند و مثلا دیجیکالا شرکت بیستویکم ایران است. همانطور که آقای ناظمی هم اشاره کرد، در حال حاضر تفکر شمشادی وجود دارد و خودشان هم منکرش نیستند.
الان حتی حاکمیت هم از ریل خود خارج شده و به جای تصمیمهای عاقلانه و منطقی در حال گرفتن تصمیمهای اشتباه است. اینکه ما بگوییم که وارد شرکتهای استارتاپی نمیشویم ولی ویسی دولتی و حاکمیتی راهاندازی میکنیم، همان کار قبلی است و هیچ فرقی ندارد.
اگر آقای آذریجهرمی به صراحت میگوید که امروزه اگر شرکتهای استارتاپی نمیتوانند وارد بورس شوند به این دلیل است که در بدنه حاکمیت این تفکر وجود دارد که باید مدیریت استارتاپها و سهامداران استارتاپها باید شرکتهای دولتی و حاکمیتی باشند، فرقی نمیکند که از طریق ویسی وارد شوند یا از راه دیگر. هر دو اشتباه است. اصولا دولت نمیتواند کار ویسیگری کند چون نمیتواند ریسک بکند. من 22 سال کارمند دولت بودهام و تا از رئیسم اجازه نمیگرفتم، امکان انجام کاری را نداشتم.
3سال پیش در فیناستارز با آقای هامونی نشستی داشتیم. از مجید حسینینژاد پرسیدیم که آیا وارد بورس میشوید یا خیر. پاسخ داد که من از این مسائل سر درنمیآورم اما یک سوال دارم که میخواهم به آن پاسخ بدهید. آیا در صورت ورود به بورس هم من میتوانم به جای همه اعضای هیات مدیره امضا کنم؟ چون در یک ساختمان سهطبقه کار میکنیم. همه اعضای هیات مدیره در این طبقات هستند اما چون طول میکشد که در سهطبقه دنبال امضا باشیم، خودم به جای همه آنها امضا میزنم. آیا در بورس هم میتوانم اینقدر چابک باشم؟ با این اوصاف آیا سیستم دولتی میتواند اینقدر ریسک کند و وارد ویسیگری شود؟
دولت اگر بخواهد برای اینکه در بازی بماند، وارد شرکتهای استارتاپی شود همانطور که آقای ناظمی گفت، نباید چسبندگی به سهام داشته باشد. الان ما در سرآوا شاهد بزخری از طرف نهادهای دولتی و حاکمیتی هستیم. این درست نیست. ما حاضریم سهاممان را واگذار کنیم اما در یک شرایط عادلانه.
سرمایهگذاران بخش خصوصی از سال1393 تاکنون پولشان را روی استارتاپها سرمایهگذاری کردهاند و تا به امروز هم صبر کردهاند. اینکه به او بگوییم به 20 یا 30درصد قیمت سهامت را بفروش و برو تا خیال حاکمیت راحت شود، عادلانه نیست و در اخلاق اسلامی هم نمیگنجد. ما میگوییم که درهای اکوسیستم به روی بخش حاکمیتی باز است ولی آنها دانش این کار را ندارند، بنابراین بهتر است که با یک سهام حداقلی وارد شوند و اجازه بدهند که کماکان کارآفرینان رهبری این فضا را بر عهده داشته باشند.
من میخواهم اشارهای هم داشته باشم به صحبتهای آقایان رجبلو و فرحی؛ اگر یک اکوسیستم به دولت سپرده شود و 4سال بعد آن دولت عوض شود، تکلیف راهبری چه میشود؟ به همین دلیل باید راهبری اکوسیستم را به دست کارآفرینان کشور بسپاریم که تعهد 20 ساله به آن کشور دارند نه مسئول دولتی که نمیداند فردا بر سر کار است یا نیست؟!
آقای سلطانی تا اینجای بحث، یک سناریو این بوده که همراهی دولت و حاکمیت خوب است و آنها را به کسبوکاری که خودمان بزرگ و موفقش کردهایم راه بدهیم تا آنها به ما اجازه بدهند که بمانیم و کار بکنیم. سناریو دیگر این است که باید سفت و محکم پای آنچه ساختهایم بمانیم و کمک دولتی نخواهیم. شما چه سناریوهایی میتوانید مطرح کنید؟
سلطانی: من در بخش قبلی صحبتهایم اشاره کردم که گرفتن سرمایه و آوردن بخش دولتی و حاکمیتی به اکوسیستم استارتاپی ایران یک تهدید کلی برای بخش خصوصی است. جامعه استارتاپی هم عضوی از بخش خصوصی بهشمار میرود، چون پیشران بخش خصوصی در تخریب خلاق و پیشروی در کار، همین استارتاپها هستند. یعنی اینها فرزندان ما بهعنوان نسل قبلی بخش خصوصی بهشمار میروند.
ما هم یک زمانی نتوانستیم با شبهدولتیها کار کنیم و کنار رفتیم. من به هیچوجه با آمدن بخش دولتی و نهادهای عمومی غیردولتی به حوزه استارتاپی موافق نیستم. من به بچههای استارتاپی میگویم که اجازه ندهید حکومتیها که همان بخش عمومی غیردولتی هستند و نه شفاف هستند، نه گزارش میدهند و نه شما میدانید که پولشان را از کجا آوردهاند، روی کسبوکارتان سرمایهگذاری کنند. چنین پولی میخواهد همه چیز را کنترل کند. در واقع در نگاه نخست فقط میخواهد کنترل کند و در نگاه آنها درآمدزایی در درجه دوم اهمیت قرار دارد.
بنابراین، این قسمت اجازه رشد مستقل را به اکوسیستم استارتاپی کشور نمیدهد. الان آن بخش حاکمیتی بعد از پول متوجه شده که داده هم بخش ارزشمندی است که باید آن را کنترل کند. بالاخره نظام کنترل داده در کشور در حال انجام است. بخشی در دولت بهصورت قانونی انجام میشود و بخشی هم فراقانونی و بهصورت استقرار بر بالای سر استارتاپها در حال انجام است و این نکته را همه میدانند.
در بسیاری از فناوریهای انقلاب صنعتی چهارم که میتواند کاربردهای دوگانه یا چندگانه داشته باشد، استارتاپهای ما مجال رشد ندارند. یا اگر استارتاپی در برخی حوزهها بتواند وارد شود، حتما باید به اصطلاح خودی باشد. با این سیستم حتما اکوسیستم استارتاپی در سالهای آینده با مخاطرات جدیتری مواجه خواهد شد. بهویژه به این دلیل که اقتصاد ما یک اقتصاد مچالهشده است.
ما سالها نرخ رشد منفی داشتهایم. بنابراین مجال رشد از بخش استارتاپی گرفته شده است. نکتهای که دکتر ناظمی به آن اشاره کرد و به نظر من تهدید جدی برای اقتصاد ما بهشمار میرود، همین بحث تحریم است. در حالی که این مبحث در حاکمیت ما عادیسازی شده. وقتی میگوییم تحریم یعنی این مسئله در حال فشار واردکردن به بخش خصوصی است، اما حاکمیت میگوید ما 40 سال است که تحریم هستیم. اما بخش خصوصی از حاکمیت این سوال را دارد که پس شما برای چه بر سر کار هستید؟ چرا یک اقتصاد باید 40 سال تحریم باشد؟ مگر حاکمیت چه کاری میکند که اقتصادش 40 سال است که تحریم است؟
موضوع اقتصاد، موضوع معیشت و سایر موضوعات جامعه را کنار گذاشتهایم و تنها یک نگاه آمریکاستیزی را در پیش گرفتهایم و قرار است که غولی را زمین بزنیم، اما فعلا خودمان به نوعی زمین خوردهایم و در این اوضاع گرفتار شدهایم. در نهایت اینکه باز هم تاکید میکنم که من به هیچوجه با ورود سرمایه بخش دولتی و حاکمیتی و نهادهای غیردولتی و انقلابی و… به حوزه استارتاپی موافق نیستم، چون فکر میکنم که این بخش همان بلایی را که در دهه 80 بر نسل قبلی کارآفرینان که امثال ما باشیم آورد، بر نسل جدید کارآفرینان و استارتاپها هم خواهد آورد. بخش دولتی در اکوسیستم استارتاپی جای دارد اما بهعنوان سرمایهگذار در مراحل اولیه و مثلا بهعنوان سرمایهگذار فرشته؛ آن هم با نگاه تقویتی.
اگر دولت احساس میکند که شرکتهای دانشبنیان ضعیف هستند، چرا دولت و آن نهادهای عمومی غیردولتی در آن بخش وارد نمیشوند. مسئله چیست؟ مسئله این است که اولا اینها بحث حمایت از اکوسیستم استارتاپی را ندارند و تنها میخواهند بر این فضا نظارت و آن را کنترل کنند. دوم اینکه میخواهند از این فضا انتفاع ویژه ببرند. سوم بحث به خدمت گرفتن ابزارهای قدرت است.
آقای دکتر باقری، شما فکر میکنید که آینده جریان استارتاپی با چنین فضایی که الان وجود دارد، چه خواهد شد؟
باقری: تحلیل من این است که باید تلاش کنیم که قواعد اقتصادی بر اکوسیستم استارتاپی حاکم شود. یعنی مسائل و مواردی که مطرح میشود به این دلیل است که ملاحظاتی غیر از ملاحظات اقتصادی در حال حاکمشدن است و همه چیز را از روال خودش خارج میکند. براساس صحبتهای آقای هاشمی، اگر ما افرادی را خارج از منطقه اقتصادی تحت فشار قرار بدهیم، این یک آسیب برای اکوسیستم است.
این چیزی است که برای سرمایهگذاران خارجی هم وجود داشته و به نحوی حل شده است که البته من نمیدانم از چه طریقی بوده ولی حتما راهحلی هست. بنابراین باید تلاش کنیم که بازیگران واقعی که ارزش اقتصادی واقعی خلق میکنند، در این فضا شکل بگیرند تا جریانهای اقتصادی واقعی ایجاد شود.
این نکته را هم بگویم که من هم ارتباط خوبی با مفهوم سیویسی برقرار میکنم. همین 9 استارتاپی که الان بیش از هزار میلیارد تومان ارزش دارند، بعدا میتوانند محرک بسیاری از جریانهای خلق ارزش و… شوند. در این میان استارتاپهای زیادی شکل خواهند گرفت. از بخشهای سنتی نوآوری که متوجه شدهاند که فضای استارتاپی، آینده است و این مختص یک بازار نیست بلکه همه بازارها را در بر خواهد گرفت، خیلی خوشبین هستم و نشانههایش را میبینم که برخی از آنها به این اکوسیستم آمدهاند و در حال ساختن جریانهای ارزش هستند؛ یعنی به دنبال استارتاپهایی هستند که رویشان سرمایهگذاری کنند و این اتفاق خیلی خوبی است.
بورس هم در نهایت اهمیت قرار دارد؛ یعنی اگر همه این داستانها اتفاق بیفتد اما بورس در نهایت جایی نباشد که این سرمایهگذاریها امکان برگشت داشته باشد، منطق اقتصادی این اکوسیستم شکل نخواهد گرفت. من فکر میکنم این اجزا باید همگی در کنار هم درست شوند.
سخن آقای ناظمی هم که میگوید پولهای بزرگی در این اکوسیستم وجود دارد، من با این الگویی که اینترفیسی از منظر سرمایهگذاری بدون دخالت در مدیریت برای دورههای کوتاهی وارد استارتاپها شوند و در بازارهای ثانویه خارج شوند، من این مسئله را تشویق میکنم. این الگوی خوبی است و بضاعت خوبی برای اکوسیستم است.
اما نکته این است که در جاهایی مسئله اصلا پول نیست و مسئله بیشتر برمیگردد به بازیگران و کیفیت آن ویسیهایی که قرار است روی استارتاپها سرمایهگذاری کنند. مسئله این است که مثلا در فضای ایرلیاستیج اتفاقا زیرساختهای انباشته داریم، یعنی مثلا دهها شتابدهنده یا منابع مالی داریم اما مواجه هستیم با خروجیهایی که اتفاق نمیافتد و مسئلهاش این است که بازیگران آن لایه خودشان تاکنون تجربه کارآفرینی نداشتهاند و از جاهای مختلفی به این فضا اضافه شدهاند.
منابع سرمایهگذاری میشود اما اتفاقی نمیافتد و حلقه فیدبک و یادگیری بهخوبی کار نمیکند. همینطور در لایههای سرمایهگذاری میداستیج و کلا یک سطح که بالاتر بروید و مثلا در چکسایز 50 میلیارد تومان، میبینید که کل بازیگران اکوسیستم یکی یا شاید دو تا هستند.
یعنی در آنجا بهشدت با فقر بازیگر مواجه هستیم. حالا تا به بورس برسیم که صحبت از تامین مالی چند ده میلیاردی است، این وسط ما فاصله و گپ زیادی داریم. همچنین در این فضا با فقر بازیگر مواجه هستیم. در برخی جاها دولت ورود کرده اما کارآمدی لازم را نمیبینیم.
گاهی هم با فقر نهاد هم روبهرو هستیم. گاهی هم باید صبر کنیم، چون من فکر میکنم که این سعی و خطاها برای ما خوب است و از دل اینها توانمندیهایی شکل خواهد گرفت که شایسته حمایت خواهند بود. ما باید حراست کنیم که ادبیات اقتصادی واقعی همیشه در این اکوسیستم حاکم باشد. سرمایهگذار واقعی، کارآفرین واقعی و خلق ارزش واقعی در این فضا شکل بگیرد. اگر این اصول حاکم شود، همه بازیگران در جای درست خود قرار خواهند گرفت.
خوب است که به این سوال که معماری اکوسیستم استارتاپی در آینده چگونه خواهد بود هم پاسخ بدهیم.
جوانمردی: من میخواهم از صحبتهای دکتر باقری وام بگیرم و ضمن اینکه این تعارضی را که از سخنان آقای دکتر سلطانی و دکتر ناظمی مطرح کردند، قبول دارم. اما فکر میکنم که این دو اختلاف منظر وجود دارد. یعنی اصل ماجرا حاکمیت و مدیریت آن است و خود پول نیست که موجب دردسر میشود. مسئله اساسی ایجاد لایههای اینترفیسی است که مدیریت و اعمال قدرت حاکمیت را کم کند و ما در اکوسیستم استارتاپی تلاش کنیم که رگولیشن را تقویت کنیم.
خطا و اشکال ماجرا این است که چون ما خودمان خیلی وقتها رگولیشنگریز هستیم، در حالیکه در سطح جهان هم در سطحی از بلوغ برای دادهها، پراویسی و… رگولیشن وجود دارد، اما اگر خودمان تلاش کنیم که از این لایهها سریعتر عبور کنیم، خیال لایههای حاکمیتی هم راحت میشود و این مسئله برای جلوگیری از نفوذهای حاکمیتی و مدیریتی به ساختار استارتاپها بسیار کمککننده خواهد بود.
دهبیدیپور: فکر من خیلی به آقای دکتر باقری نزدیک است و آینده این اکوسیستم را خیلی مثبت میبینم و فکر میکنم که راه خودش را پیدا میکند. اگر آن 7بازیگر اصلی استارتاپی که در کتاب جوامع استارتاپی هم آمده است، موافقند که کارآفرینان ما باید رهبری و راهبری این موضوع را بر عهده بگیرند و برای این موضوع وقت بگذارند، اما الان بیشتر درگیر کسبوکار خودشان هستند. اما ما به کارآفرینان الهامبخش نیاز داریم.
سرمایهگذاران باید به بحث سرمایهگذاری خطرپذیر و اسمارتبودن سرمایه توجه کنند. باید روی بیاورند به افرادی که مسیر را میشناسند. در بحث تامینکنندگان خدمات هم باید نهادسازی شکل بگیرد. دولت باید نقش خود را بازتعریف کند. باید زیرساخت ایجاد کرده، حمایت و قانونگذاری کند و بیشتر از این دولت نباید ورود کند و بعید است که ورود هم بکند.
ضمن اینکه اگر اتفاق بورس رقم بخورد، با حجم منابعی که در بورس به استارتاپها میرسد، دیگر نیازی به منابع مالی و نهادهای غیردولتی ندارند. دانشگاهها هم بهعنوان یک بازیگر در این حوزه باید نقش خود را بهدرستی بازی کنند.
ناظمی: من به هراسی که دارم، اشاره کردم. هراسی که دارم مربوط به بخش بینالملل است و اگر حل نشود، با سقف رشد و اشباع مواجه میشویم. از طرفی به نظرم بازیگران بزرگ از یک جایی به بعد فقط برای خود بازی نمیکنند، بلکه باید فعالیتهای مدنی هم در اکوسیستم داشته باشند. ضمن اینکه باید برای حلشدن مشکلاتشان با حاکمیت و بخشهای دولتی، پیشقدم شوند و از خود دفاع کنند. چون دانش مربوط کار خود را دارند و میتوانند از خودشان به صورت حقوقی دفاع کنند. من فکر میکنم که اکوسیستم استارتاپی در نهایت یاد میگیرد که چگونه فعالیتهای مدنیاش را ادامه بدهد و حافظ منافع کلیت جامعه خودش باشد.
سلطانی: خوشبینی نسبت به اینکه بالاخره این اکوسیستم بهواسطه پتانسیل جوانانی که دارد و سرمایههای هوشمند هم در نهایت به این سمت خواهند آمد، رشد خواهد کرد، درست است اما ما در چه فضایی داریم صحبت میکنیم؟ در شرایط کنونی و بعد از گذشت حدود 47 سال که سهممان یک و یکدرصد از اقتصاد جهان بوده، الان این سهم نصف شده و به 55صدمدرصد رسیده است.
میتوانیم خوشبین باشیم که در این 55صدم، سهم این اکوسیستم از aدرصد به a به علاوه b درصد برسد. اما ما کوچک شدهایم. ما 20 سال هدفگذاری کردیم که برسیم به جایگاهی که 40 سال پیش داشتیم؛ یعنی اقتصاد اول منطقه. اما الان 16سال گذشته و تنها 4 سال وقت داریم و هنوز نصف اقتصاد ترکیه یا عربستان سعودی هستیم.
با این روش ما رشد نمیکنیم، بلکه این کیک باید بزرگ شود. من به بچههای استارتاپی میگویم که اگر صرفا نگاهشان به رشد کسبوکار خودشان باشد اما این اقتصاد رشد نکند، آنها تابع این رشد مزمن خواهند شد و در مقابل همتایان خود در منطقه و در دنیا کوچک میمانند.
بنابراین همانطور که دکتر ناظمی هم اشاره کرد، بچههای استارتاپی باید در یک جبهه باشند. جای استارتاپها در اتاق بازرگانی باز شده و نمایندههایشان آمدهاند. بنابراین هر جایی که جامعه ایجاد میشود، باید بیایند و همانجا قرار بگیرند. در واقع باید خیلی محکم جلوی دستدرازیهایی که به جامعه استارتاپی میشود و آیندهاش را به مخاطره میاندازد، بایستید.
همچنین باید در کنار بخش خصوصی سنتی قرار بگیرند، چون خواهناخواه منافعشان با آنها گره خورده است و 20 سال دیگر گروه دیگری میآیند که به شما سنتی خواهند گفت. باید این همگرایی بیشتر شود و یکی دیگر از مسئولیتهای اجتماعی این است که 20سال دیگر نسلهای بعدی به شما نگاه میکنند که چگونه از جبهه بخش خصوصی دفاع کردهاید. پس شما در قبال آیندگان مسئولیت دارید.
باقری: من سابقهام از کارآفرینی شروع شده و بنیانگذار همراهمکانیک هم هستم و فکر میکنم از آن دست نسلهای کارآفرینی هستم که فکر میکنم ادای دینی داشتم به نسل بعدی و همین امر را الان در اسمارآپ داریم. بنابراین من این چرخه مثبت را میبینم. یعنی آدمهایی که بعد از کارآفرینی به چرخه پاییندست خود کمک میکنند تا رشد کنند و بزرگ شوند. ما کارهای نکرده زیادی داریم و اگر مسئولیتهای خودمان در قبال همدیگر را به خوبی ایفا کنیم، دیگر نباید خیلی نگران عوامل بیرونی باشیم.
هاشمی: من همیشه معتقدم که ما امتداد کارآفرینان قبلی هستیم. استارتاپهای فعلی هم روزی استارتاپهای سنتی خواهند بود و استارتاپهایی که مبتنی بر هوش مصنوعی و اینترنت اشیاء هستند، نسل نوین استارتاپی به شمار خواهند رفت.
اما اینکه معماری آینده اکوسیستم استارتاپی ایران چگونه خواهد بود، اگر بخواهم به این سوال از منظر سرآوا پاسخ بدهم، باید بگویم که ما با خوشبینی برای آینده برنامه داریم؛ یعنی از ابتدای دهه 90 که سعید رحمانی سرآوا را بنیانگذاری کرد و بعد سرمایهگذارهای دیگر هم اضافه شدند، همیشه برنامهریزی وجود داشته است. الان نخستین یونیکورن را در پورتفوی سرآوا داریم. برنامه این است که تا 3سال آینده، 5یونیکورن را در پورتفوی سرآوا داشته باشیم. بنابراین به آینده اکوسیستم استارتاپی ایران خیلی خوشبین هستیم.
البته نگرانیهایی هم داریم. وقتی میگوییم اکوسیستم باید به این واژه دقت زیادی داشته باشیم؛ نمیشود اکوسیستم استارتاپی را دستکاری کرد و افراد کلیدی و بازیگران آن را حذف و چیزهای دیگر را جایگزین کرد و کماکان از آن با نام اکوسیستم یاد کرد.
فلاسفه میگویند در یک رودخانه نمیتوان 2بار شنا کرد چون وقتی پایتان را بردارید، با رودخانه دیگری مواجه هستید. اینکه بخواهیم بخشی را به این اکوسیستم تزریق کنیم و بخشی را دستکاری کنیم و افراد و شرکتها را به خاطر انتفاع ویژه و کنترل و قدرت مجبور کنیم که کنار بروند، با یک اکوسیستم جدید مواجه خواهیم بود و اگر چنین چیزی اتفاق بیفتد، در آن صورت من به شخصه در مورد کل اقتصاد ایران خوشبین نخواهم بود. ما امیدواریم که عقلانیتی که الان در بخشی از حاکمیت وجود دارد، تقویت شود و چنین چیزی اتفاق نیفتد.
واقعیت این است که حذف بخش خصوصی یعنی مرگ اکوسیستم استارتاپی ایران. من دعوت میکنم که دوستان از تفکر شبنامهای فاصله بگیرند و اگر عاشق ایران یا عاشق این انقلاب هستند، عاقلانه فکر کنند. باز هم تکرار میکنم که حذف بخش خصوصی یعنی مرگ اکوسیستم استارتاپی.
مسئله دیگر مربوط به بازگشت سرمایه است. سرمایهگذاران و کارآفرینان ما یک دهه است که در شرکتهای استارتاپی سرمایهگذاری کردهاند. اگر امروز کسی بخواهد راه آنها را سد کند، تاریخ و خاطره جمعی این اکوسیستم در مورد آنها قضاوت خواهد کرد که چه خیانتی کردهاند. نگرانیهایی اگر وجود دارد، قابل حلشدن است.
با صحبت و مذاکره میتوان همه نگرانیها را برطرف کرد، چون مسئله پیچیدهای در این میان وجود ندارد. نباید مسیر توسعه شرکتهای بزرگ این حوزه را بیش از این کند کرد.
نکته آخر اینکه ما باید شرایطی را فراهم کنیم که مهرههای کلیدی و نخبهها به ایران برگردند. عدهای رنجیدهاند و از ایران رفتهاند و برخی به آنها فشار وارد شده و رفتهاند. باید شرایطی را فراهم کنیم تا احساس ایمنی کنند و به ایران برگردند و در این اکوسیستم فعالیت کنند. آقای ناظمی به نکته مهمی اشاره کرد در مورد حضور در بازارهای منطقه.
امروز به دلیل سیاستهای غلطی که طی سالهای گذشته اتفاق افتاد، در خیابانهای بغداد، اوبر در حال فعالیت است از طریق تاکسی اینترنتی کریم. این مسئله در حالی است که ما اشتراک فرهنگی با عراق داریم. اما چرا ما وارد عراق نشدهایم؟
این مسئله به این دلیل است که به جای اینکه اجازه بدهیم استارتاپها توسعه بیابند، آنها را درگیر پیچوخمهای متعدد غیرضروری کردهایم و راه رشدشان را بستهایم.