هر روزی که پای به کارخانه نوآوری آزادی میگذارم دلخوشیام خوشوبش با جوانانی است که از ابتدای کارخانه تا انتها که سولههای هفتوهشت است، ایستادهاند.
داخل مجموعه هفتوهشت که یکی از پر رونقترین اجتماعات استارتاپی است روزانه شاهد ونظاره گر جوانان کارآفرینانی هستیم که با همه وجود در تکاپو و تلاشند، تلاشی مداوم.
روزها و ساعتها کنارهم مینشینند، سخن میگویند، جلسات آنلاین برگزار میکنند و در متینگهای کوچک به تبادل اطلاعات میپردازند.
نشست و برخاست چهره به چهره با آنان یا نظاره دورا دور و گسسته کارهایشان تحسین برانگیر و امیدوار کننده و از طرفی مایه اندوه است. تحسین به واسطه ممارست، تلاش و امید به زندگی که درس آموز ومایه دلگرمی است.
اندوه به واسطه اینکه نمیگویم همه شان اما بخش بسیاری شان حس میکنم گم شدهاند.
کار هایی را انجام می دهند که نباید انجام دهند، وارد کسب وکاری شده اند که نباید میشدند، مسیری را می روند که اشتباه است، برای موضوعات وکارهای انرژی میگذارند که نباید بگذارند، تمرکزشان روی موضوعی است که نباید باشد و…
اگر چه هر روز لوکیشن شان از کارخانه نوآوری آزادی تهران تا کارخانه نوآوری مشهد و شیراز، از فضای اشتراکی زاویه در تهران تا آبی سفید اصفهان و… را درست انتخاب میکنند و در مسیر کارشان گم نمیشوند اما گویی با اجتماع گم شدگانی مواجه هستیم که لوکیشن محل کارشان را درست انتخاب کردهاند اما جایی که باید باشند کاری را که باید انجام بدهند را اشتباه انتخاب کرده اند، مسیر را اشتباه میروند.
حرف آخر:
گذشته گانمان میگفتند سرش به سنگ میخورد. ایستادن در کناری و نظاره گری عمرهایی که میگذرد تا سرشان به سنگ بخورد و راه شان را پیدا کنند و بازگردند سخت است. شاید این اقتضای زندگی است اما کسانی که تجربه دارند و این مسیر را پیمودهاند میتوانند تجربه هایشان را با نسل جوان تر به اشتراک بگذارند، یکی از مسئولیت های اجتماعی مدیران استارتاپ های بزرگتر و دیگر افراد فعال در زیست بوم با تجربه این است که در هفته چند ساعتی وقت برای جوانان بگذارند. به شرط آنکه جوانان نیز پذیرای این انتقال تجربه باشند.
هم نشینی با گم شدگان این حسن را دارد که هر روز به این فکر می کنم که آیا من هم گم شدهام و باید کاری را می کردم که نکرده ام جایی باید باشم نیستم و… آیا شما هم گم شده اید؟
مطلب قبلی