این راننده هیچ پسوندی ندارد!

0

در این خبر نه یک «راننده» که یک «راننده اسنپ» متجاوز است و طوفان رسانه‌ای مبتنی بر ایجاد هراس اخلاقی، با تاکید بر این ترکیب برپا شده است. مردم با چشمانی ناباور خبرها را دنبال می‌کنند و اعتمادشان -که فعالان حوزه استارتاپی به خوبی می‌دانند با چه خون دلی به دست آمده- به یکباره در معرض نابودی قرار می‌گیرد، چراکه کلیشه‌ها به هزار زبان در سخن‌اند و ترس از فضای ناامن تاکسی‌های اینترنتی، خوراک خوبی برای جریان‌های مخالف و متضررین این نوع استارتاپ‌ها به دست داده است.

من با کلیت خبری‌شدن این ماجرا مشکلی ندارم. خوانشی که از این اتفاق شده اما خوانشی مغرضانه و کاملا هدفمند است. وگرنه تا به حال کم نداشته‌ایم اخباری که ماجرای تجاوز یک راننده به زنی بی‌دفاع را روایت می‌کند؛ اخباری که اتفاقا تنها نقطه مسکوت و مجهول در آنها، اطلاعاتی درباره طرف متجاوز بود؛ یعنی می‌خواندیم که تجاوزی صورت گرفته و راننده، زنی بی‌جان را در بیابان یا خیابان رها کرده و گریخته. اما در ماجرای اخیر چه دیدیم؟ راننده‌ای با چشمان شطرنجی و دستانی بسته دیدیم که دارد اظهار ندامت می‌کند و داستان تجاوز به مسافرش را  در پیشگاه همگان تعریف می‌کند. این همان لطفی است که اسنپ و تکنولوژی آنلاین این کسب‌و‌کار اینترنتی به ما کرده است.

در این میان باید به همگان یادآوری کرد که اعتیاد، دزدی، تجاوز و هتک حرمت موضوعی شخصی و جدا از ذات شغل هر فرد است. کما اینکه دیدیم مغازه رنگرزی همسایه‌ای معتمد، می‌تواند بدل به قتلگاه آتنای هفت ساله شود، درحالی‌که چه کسی خبری دیده که در آن نوشته شده باشد: «صاحب مغازه رنگرزی به دختربچه پارس‌آبادی تجاوز کرد و او را کشت.» همه جا از مردی ۴۰ساله صحبت شد که در یک لحظه عنانش را از دست داد و روحش را به شیطان فروخت. و اینجا سوال مهم این است که چرا در ماجرای تجاوز راننده اسنپ، دقیقا برعکس، حواس‌ها به جای اصل حادثه (تجاوز به یک زن و رها‌کردن او در بیابان) به مسئله‌ای دیگر یعنی ناامنی تاکسی اینترنتی جلب شد؟ و یک خطای فردی به خطا و کم‌کاری یک استارتاپ تعبیر شد؟ اینجاست که به‌راستی نظریه استانلی کوهن در کتاب شیاطین قوم و هراس‌های اخلاقی که در نسبت رسانه‌ها و برچسب‌زنی نوشته شده، ابزار تحلیل خوبی برای فهم مسئله به دست می‌دهد. هراس اخلاقی، وضعیتی است که در آن یک وضعیت، رویداد، شخص یا گروهی از اشخاص به عنوان خطر و تهدیدی برای منافع و ارزش‌های اجتماعی تعریف می‌شوند. وضعیتی که رسانه‌ها آن را به طور کلیشه‌ای و رسمی تعریف می‌کنند. در واقع رسانه‌ها و جریان اصلی قدرت سعی می‌کند یک موضوع فرهنگی‌– اجتماعی تکرارشونده و آشنا برای جامعه را با یک کسب‌و‌کار جدید گره بزنند و در قالب کلیشه‌هایی چون «فضای اینترنتی ناامن است» سعی می‌کنند مردم را از شیاطینی که سربرآورده‌اند، بترساند. 

 اگر رهبران فکری و معتمدین به میان نیایند و از جلوی کلمه راننده در خبر تجاوز، که قرار است هراس اخلاقی فراگیر ایجاد کند و ناکارآمدی تاکسی اینترنتی را به باور عمومی تبدیل کند، عبارت «اسنپ» را برندارند، این ساکنان خوش‌آتیه و فعال حوزه کسب‌و‌‌کار دوام نمی‌آورند و کنار زده می‌شوند

برچسب‌زنی قواعدی دارد که به خوبی بیانگر ساختار قدرت جامعه است؛ فرایندی که بیشتر ثروتمندان برای فقرا، مردان برای زنان، بزرگ‌ترها برای جوان‌ترها و اکثریت برای اقلیت تدوین و وضع می‌کنند. از این‌رو به آسانی می‌توان گفت برچسب‌زنی و ایجاد هراس اخلاقی در جامعه، نوعی ساخت اجتماعی است که به وسیله گروه‌های خاص و قدرتمند به منظور طرد و حذف دیگران اقلیت که گروه قدرتمند از پاگرفتنشان نگران است، به کارگرفته می‌شود.

در این میان ظهور رسانه‌های جدید و شبکه‌های اجتماعی، بازوی قدرتمندی در قوام برچسب‌زنی و ایجاد هراس اجتماعی است. جریان رسمی و مسلط در جامعه، از ابزار و امکانات رسانه‌های جدید  مدد می‌گیرند و موجی از خبر-شایعه با کلیدواژه‌های حساسیت‌زا تولید و در حجم وسیع منتشر می‌کنند.

مرور نمونه‌هایی که در جامعه ما در پروسه هراس اخلاقی، تحت عنوان «مجرم»، «شرور»، «نابهنجار»، «شیطان‌صفت» و «ناامن» برچسب خورده‌اند، به خوبی نشان می‌دهد که این برچسب‌زنی‌ها بیشتر متوجه کسان یا گروه‌هایی شده است که در قامت فعالیت یا حرفه‌ای نو، در مقابل ساختارهای رسمی و قدرتمند و در تکاپوی ایجاد نوعی مد و فرهنگ جدید بوده‌اند. از این رو هجمه‌ها و برچسب‌زنی به برند «اسنپ» و «رانندگان اسنپی»، ذیل مفهوم برچسب‌زنی معنا می‌گیرد و اسنپ به عنوان یک کسب‌و‌کار اینترنتی به اعتبار یک حادثه، اینچنین با مفهوم «جرم»، «ناهنجاری اخلاقی» و «شکستن حریم جامعه»، «هتک‌حرمت و تجاوز به زنان»، تداعی و تکرار می‌شود. در دنیای موسیقی نیز سال‌ها در جهان به رپرها و فرهنگی که موسیقی راک به جامعه اعطا کرده بود، توسط نشریات و راست‌کیشان انگ عیاشی، اراذل و اوباشی، بی قید و بندی، مزاحمت، تبهکاری  و … زده می‌شد. یا در نمونه‌ای دیگر، استورات‌ هال در کتاب «مهار بحران»، به پروژه ایجاد هراس اخلاقی‌ای اشاره می‌کند که در دهه ۱۹۷۰ در بریتانیا اتفاق افتاد و بهانه آن، شیوع پدیده جیب‌بُری در خیابان‌ها بود. اگر‌چه سطوح عینی این جرم تا حدود بسیار زیاد، همانی بود که از سابق همواره وجود داشت، ولی رسانه‌ها با انتشار گزارش‌های جنجالی، قضیه را بزرگ و چنین وانمود کردند که گویی حفظ امنیت در خیابان‌ها از کنترل خارج شده است‌ و واقعیت این بود: هراس اخلاقی تا حدودی با سیاست‌های نژادی و دشمنی با جمعیت مهاجران- که جیب‌بُری به آنها نسبت داده می‌شد- رابطه داشت. گروه‌های مرجع خواهان حذف مهاجران از جامعه بودند و بنابراین دزدی در خیابان را برای طرد مهاجران علم کرده بودند.  شما بگیرید این مهاجران و ساکنان جدید، استارتاپ‌ها هستند و آن شهر، شهر کسب‌و‌کار. شما بگیرید ساکنان قبلی و مدیران این شهر بر‌نمی‌تابند رونق و جریان‌سازی این مهاجران جدید را. اگر رهبران فکری و معتمدین این شهر به میان نیایند و از جلوی کلمه راننده در خبر تجاوز، که قرار است هراس اخلاقی فراگیر ایجاد کند و ناکارآمدی تاکسی اینترنتی را به باور عمومی تبدیل کند، عبارت «اسنپ» را برندارند، این ساکنان خوش‌آتیه و فعال حوزه کسب‌و‌‌کار دوام نمی‌آورند و کنار زده می‌شوند. حالا که قواعد برچسب‌زنی را شناخته‌ایم، بیایید خبر را یک بار دیگر بخوانیم. «یک راننده به یک مسافر خانم، تجاوز کرده و او را در بیابان رها کرده است.» حالا می‌شود به جای تنگ‌کردن عرصه بر یک کسب‌و‌کار اینترنتی، کمی به دور و برمان نگاه کنیم و دنبال چرایی ازدیاد آمار تجاوز، قتل، دزدی و … در بین افراد این جامعه باشیم. منصف که باشید می‌شود واقعیت همت و جنم کار‌آفرینان جوانمان را با یک اشتباه شخصی پیوند نزد.

 

ارسال دیدگاه

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.