ارزش پیشنهادی درست راه رشد استارتاپ‌هاست

0

وقتی فردی استارتاپی راه‌اندازی می‌کند، این تئوری را دارد که مخاطب مشخص با نیاز مشخصی وجود دارد و این فرد می‌تواند با پیشنهاد‌کردن یک ارزش، آن نیاز مشخص را مرتفع کند.

آن پیشنهاد و ارزشی که برای مشتری ایجاد می‌شود و مشتری حاضر است در رفتارش تغییر ایجاد کند و روش‌اش را تغییر دهد که به ارزش پیشنهادی شما برسد و از آن استفاده کند، اساس کار یک استارتاپ است.

در واقع استارتاپ یک تئوری است که برای مخاطب مشخصی، ارزش مشخصی پیشنهاد می‌دهد و مشکلی را حل می‌کند. از طرفی وقتی ارزشی شناسایی و پیشنهاد می‌شود، بنیانگذار استارتاپ روشی هم برای درآمدزایی دارد و مجموعه این عوامل در کنار یکدیگر به شکل‌گیری تئوری یک استارتاپ می‌انجامد. 

واقعیت امر این است که اگر یک تئوری برای راه‌اندازی یک استارتاپ موجود باشد که ارزشی را به مخاطب مشخصی عرضه کند و مشتریان بابت آن ارزش پول بدهند و این عمل مداومت داشته باشد و این تئوری خواهان و مشتری داشته باشد، یعنی به ثبات رسیده و دیگر از حالت استارتاپی خارج می‌شود و به کسب‌وکار نوین و الکترونیک تبدیل می‌شود که نشان‌دهنده موفقیت است.

همانطور که الان کسب‌وکاری مانند دیجی‌کالا بعد از سال‌ها به موفقیت رسیده و می‌گوید ارزشی که پیشنهاد می‌کنم، یکی این است که کالای اورجینال به دست مشتری می‌رسانم و دیگر اینکه به مشتریان این امکان را می‌دهم که مطالعه کنند و براساس مطالعه محصول و خوانش نظرات دیگر خریداران، می‌توانند کالای مورد نیازشان را خریداری کنند.

البته آنلاین‌بودن خرید و صرفه‌جویی در وقت و زمان را هم باید به این ارزش‌ها اضافه کرد اما این ارزش را بسیاری از کسب‌وکارهای مشابه هم پیشنهاد می‌دهند و ویژه دیجی کالا نیست. 

اما اینکه چقدر استارتاپ وجود داشته و چه تعدادشان به نتیجه رسیده‌اند را باید از مطالعه بازار به دست آورد. چون هر استارتاپی که توانسته ارزش پیشنهادی ویژه‌ای را به جامعه مخاطبانش ارائه کند، از حالت استارتاپی خارج شده و به کسب‌وکاری تبدیل شده و این امر از اهمیت ارزش پیشنهادی حکایت می‌کند چون رشد استارتاپ را در پی داشته است. تعداد این کسب‌وکارهای اینچنینی الان در اکوسیستم کم نیست؛ در حوزه حمل‌و‌نقل، حوزه فروش، شبکه‌های توزیع و… که استارتاپ‌ها به کسب‌وکارهای ارزشمند تبدیل شده‌اند. 

به طور کلی اساس کار یک استارتاپ این است که ارزشی را به جامعه هدفش پیشنهاد بدهد. یعنی معمولا نیازی که در جامعه وجود دارد و برطرف نشده، در نظر گرفته می‌شود و ارزشی پیش‌بینی می‌‌شود و به مشتریان ارائه می‌شود که مشتریان که تاکنون از چنین ارزشی استفاده نکرده‌اند. اگر نیاز درست تشخیص داده شود و ارزش نیز براساس نیاز پیشنهاد شود، در نهایت این ارزش پایه‌گذار یک کسب‌وکار الکترونیک می‌شود. تشخیص ارزشی که بتواند به شکل‌گیری کسب‌وکاری منجر شود هم با مطالعه مخاطبان و نیازهای‌شان و به‌کارگیری ابتکار و خلاقیت برای ارائه راه‌حلی که مشکلاتی را حل می‌کند، به‌دست می‌آید. 

در ادامه باید اضافه کنم که گاه این بحث پیش می‌آید که بقا و موفقیت یک استارتاپ تا چه اندازه در گرو ارزش پیشنهادی است که به جامعه مخاطبانش عرضه می‌‌کند؛ اما نکته اینجاست که در مورد استارتاپ‌ها اصولا مقوله بقا مطرح نیست؛ یعنی استارتاپ کلا یک سازمان موقت است و بقا نداشتن یک حسن برایش محسوب می‌شود. 

تفاوت استارتاپ با کسب‌وکارهای عادی این است که امکان قیاس‌پذیری دارد؛ یعنی اسکیل‌ابل است. اگر استارتاپی این قابلیت قیاس‌پذیری را داشته باشد، از مرحله استارتاپی عبور می‌کند و به کسب‌وکاری بزرگ‌تر تبدیل می‌شود. در حقیقت موفقیت یک استارتاپ این است که به یک کسب‌وکار بزرگ تبدیل شود که بتواند در سطح بزرگی از منطقه، کشور یا جهان کار کند. اصولا کل این فرایند تبدیل‌شدن به یک کسب‌وکار بزرگ برمی‌گردد به همان ارزشی که ایجاد و پیشنهاد می‌شود؛ اینکه چنین کسب‌وکاری چه طیفی از مخاطبان را به‌عنوان جامعه هدفش مد نظر دارد و این مخاطبان چقدر حاضر هستند بابت به دست آوردن این ارزش هزینه کنند. به همین دلیل همه وجود یک استارتاپ براساس ارزش پیشنهادی شکل می‌گیرد و اگر این ارزش درست ایجاد شده باشد، استارتاپ را به یک کسب‌وکار آنلاین سودآور و بزرگ تبدیل می‌کند. 

ارسال دیدگاه

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.