انتخاب من؛ ماندن یا رفتن

سرمقاله 207 هفته نامه شنبه به قلم اکبر هاشمی

0

هفته گذشته را داغدار شیده لالمی یکی از بهترین روزنامه نگاران حوزه اجتماعی ایران بودیم. تصور اینکه جوانی در سومین دهه عمرش رخ در نقاب خاک کشیده، دردناک است. سوختیم و چرکیدیم که ای‌کاش عجل مهلتش می‌داد.

مهلت برای اینکه اگر مانده بود در آینده‌ای نزدیک اوضاع کشور بهتر می‌شد و نتیجه خون دل خوردن‌هایش برای بهتر شدن وضعیت زندگی مردم را به چشم می‌دید اما افسوس که زندگی دکمه کنترل زد ندارد، اتفاق تلخ افتاده بود.

«زندگی یعنی یک سار پرید»

دومین شوک زمانی وارد شد که خانواده محترم ایشان اعلام کردند این مرگ انتخاب خود او بوده است، انتخاب. چند روزی است متحیرانه به این انتخاب فکر می‌کنم چه اتفاقی می‌افتد که یک انسان فرهیخته، نجیب و موفق دست به یک انتخاب ویرانگر و تراژیک می‌زند.

او بیش از یک دهه از عمرش را مصروف بررسی وضعیت آسیب‌های اجتماعی، گزارش و قلمی کردن رنج‌های مردم در مطبوعات و رسانه‌ها کرد.

آن‌قدر نوشت و آن‌قدر غصه خورد که انبان غصه‌اش پر شد. دیگر در وجود پر شده از دردها و آلام مردم سرزمینش، جایی برای غصه‌ها و قصه‌های کوچک خودش نماند. کاسه لبریز شد، اتفاق تلخی که نباید بیفتد افتاد و نبودن را انتخاب کرد.

در این چند سال هماره و همواره از امید نوشته‌ام. بسیاری سرزنشمان کردند که توهم امیدواری به جوانان می‌فروشیم، نواختنمان، شدیم متوهم امیدواران!

از دو طرف خوردیم، از کسانی که معتقدند ایران دیگر جای ماندن نیست، نمی‌شود اینجا کار کرد، باید رها کنیم و برویم و هرکس هم دم از امیدواری بزند، شریک دولت و حاکمیت و تایید کننده وضعیت موجود است.

سرمقاله ۲۰۶ هفته‌نامه شنبه: نخ شما دست چه کسی است؟!

از آن طرف نواختنمان، شما که از ایران نرفته اید و مانده اید و امیدوارانه با شرایط سخت همچنان به توسعه کسب و کار می‌اندیشید ماندتان بوی توطئه می‌دهد! کاسه‌ای زیر نیم‌کاسه‌تان است. تاریخ نشان می‌دهد در ادوار مختلف انتخاب‌های افراد الزاما خواسته قلبی خودشان نبوده است.

اینکه جوانانی تصمیم می‌گیرند برای ادامه فعالیت استارت‌آپی جلای وطن کنند. اینکه عده‌ای انتخاب می‌کنند با شعار‌های ارزشی مقابل توسعه استارتاپ‌ها بایستند. اینکه جوانی در اوج جوانی انتخابش این است که به زندگی‌اش خاتمه دهد نشان می‌دهد ما (همه ما) در همه این تصمیم‌ها مقصر هستیم و سهیم. چرا که خوب کار نکرده‌ایم، انسان‌های خوبی نبوده‌ایم اگر خوبی به فراوانی بود شاهد این مقدار کدورت، نامیدی، اشتباه‌اندیشی و انتخاب انتخاب‌های دردناک نبودیم.

فهم من این است برای آنکه کشوری را به آستانه سقوط بکشانی، باید مردمان‌اش به‌خصوص نسل جوان را از آینده آن کشور نامید کنی. نامیدی نسل جوان باعث می‌شود آنها دست به انتخاب‌های انتحاری و حذفی بزنند. یکی انتخاب می‌کند که از ایران برود، دیگری انتخاب می‌کند بماند بر علیه وضعیت موجود بشورد.

آن دیگری انتخاب می‌کند دیگرانی را با بهانه‌های دفاع از ارزش ها حذف کند و در نهایت یک نسل خودش خودش را حذف می‌کند، یا … انتخاب می‌کند که برای همیشه از این جهان به ابدیت کوچ کند.

حرف آخر:

ما هر روز یا در آستانه انتخابی خطیر، سرونوشت‌ساز و گاه، خطرناک هستیم یا در هدایت انسان‌ها به انتخاب‌های خوش و‌ بد فرجام نقش داریم.

علی‌رغم همه نامهربانی‌ها و بدعهدی‌ها انتخاب من و نسلی که مانده‌ایم و با همه مشکلات به توسعه کسب و کارمان می‌اندیشیم، ماندن، ساختن، خلق ارزش، خلق ثروت و خدمت کردن به این آب و خاک و مردم شریفش است.

اما این کافی نیست وظیفه مهم همه ما صبوری، تلاش مضاعف و امیدوار نگه داشتن نسل جوان و انجام کارهای خوب و از همه مهمتر خوبی کردن است. اگر کار خوب و خوبی‌ها زیاد باشد، بسان دریا تیرگی‌ها، نامهربانی‌ها و نامیدی‌ها را خواهد شست و شاید آن روز، در فراوانی خوبی‌ها دیگر هیچ جوانی مثل شیده دست به انتخابی ویرانگر و دردناک برای حذف خودش نزند.

ارسال دیدگاه

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.