آنها گم شده بودند!

سرمقاله 145 هفته نامه شنبه به قلم اکبر هاشمی

1

مبهوت یا غمگین. چشم‌هایش خیس بود. می‌گفت ۲ سال است کسب‌و‌کاری را شروع کرده‌ام. در این مدت هیچ‌کس منطقی به من نگفته بود که به بیراهه می‌روم. امروز که با مدیرعامل دیجی‌کالا حرف زدم، وقتی تجربه‌اش را برایم تعریف کرد، به این نتیجه رسیدم ۲سال راه را اشتباه آمده‌ام و بعد هم… بغضش را فرو داد و لبخندی زد و گفت «خیلی خوشحالم که آمدم و فهمیدم که اشتباه می‌کنم.»

روز گره‌گشایی به نوعی تجمعی بود از حضور جوانان نسل سوم استارتاپی.۴۵۰ جوان استارتاپی آمدند و در صندوق نوآوری و شکوفایی روبه‌روی ۷۲ صاحب کسب‌و‌کار، مدیر سرمایه‌گذاری و مشاور با تجربه کسب‌و‌کار نشستند و از گره‌های ذهنی‌شان گفتند.

تقریبا همه آنهایی که آمده بودند، از تهران بودند به جز تعداد اندکی که از کرج و یا شهرهای آذربایجان خودشان را به این گردهمایی یک روزه رسانده بودند. استقبال بی‌سابقه منتورها و مشاوره‌گیرندگان برای همه آنهایی که آنجا بودند، جالب و غیر‌قابل پیش‌بینی بود.

صاحبان کسب‌و‌کارها و مدیران وی‌سی‌ها و مسئولان معتقد بودند این جریان باید تداوم پیدا کند و ‌از انرژی مثبت در این روز می‌گفتند. هر‌کس از جلوی منتورها برمی‌خاست، مبهوت ،غمگین‌ و در نهایت هم رضایت خاطر داشتند.

برداشتم از صحبت با جوانان و گپ‌و‌گفت با منتورهای گره‌گشایی و کسانی که برای مشاوره نزدم آمدند، این بود که«آنها گم شده بودند» از سویی عمق سوالاتی که مطرح می‌شد، بسیار کم و طرح بدیهیات بود. به تعبیری گره‌ ی بزرگ بیزنسی در کار نبود؛ گره اصلی ندانستن بود. بزرگ‌ترین گره این بود که بخش قابل توجهی از کسانی که حداقل من با آنها حرف زدم، گم‌شدگانی بودند که دلشان می‌خواست کاری کنند اما اساسا نمی‌دانستند چه باید بکنند!

روبه‌رویم ایستاده بود و از گره‌ها و‌ مشکلاتش می‌گفت. در حالی که به حرف‌هایش گوش می‌دادم به پشت سرش نگاه می‌کردم، مدیران بزرگ‌ترین و مهم‌ترین استارتاپ‌های نسل اول را می‌دیدم که در حال انتقال تجربه زیسته‌شان بودند و این سوال در ذهنم نقش می‌بست که آیا این جوانان با این دانش و اطلاعات می‌توانند استارتاپ‌هایی در سطح استارتاپ‌های موفق ایرانی به‌وجود بیاورند؟

نمی‌خواهم با قاطعیت بگویم نه، چون آنهایی که به گره‌گشایی آمده بودند، همه جوانان استارتاپی نبودند، اما اگر بعنوان یک جامعه آماری به آن نگاه کنیم، متاسفانه پاسخم این است که راه طولانی‌ و سختی در پیش داریم.

اگر کل پیکره اکوسیستم استارتاپی هم یک انسان بود و روبه‌روی منتوری باتجربه می‌نشست، شاید پاسخ منتور این بود که خوب شروع کردید اما در ادامه مسیرتان اشتباه است. بخشی از مشکلات ما ریشه در فرهنگ و زندگی شخصی‌مان دارد. عدم توجه به آموزش و توسعه فردی باعث شده عمق دانش ما کم و تصمیمات و تفکرمان در سطح باقی بماند.

از روز اولی که هفته‌نامه شنبه را منتشر کردیم، نوشتیم، گفتیم،فریاد زدیم که بزرگ‌ترین مشکل اکوسیستم استارتاپی ایران بحران دانش و ‌تجربه زیسته است؛ این حرف و حکایت سال ۹۴ است. مشکلی که امروز تبدیل به بحران شده و همچنان در حال تشدید است.

اگر فکری اساسی و عاجل برای این خلأ دانشی و انتقال تجربه نکنیم، سال‌های سال روبه‌روی جوانان فقط منتورها (‌صاحبان کسب‌و‌کارها)ی نسل اول و دومی‌ها خواهند نشست.این یعنی درجا‌زدن اکوسیستم استارتاپی ایران.

امروز واجب‌تر از افتتاح ساختمان، مرکز و… ایجاد یک جریان و ‌نهضت دانشی مبتنی بر انتقال تجربه است. به غیر از استارتاپ‌های بزرگ، مشکل ما در دیگر سطح‌ها، کمبود سرمایه نیست. از طرفی با ورود صندوق نوآوری و شکوفایی و دیگر مراکزی که در حال تزریق منابع مالی به اکوسیستم هستند، به زودی با بحران سرمایه پذیر مواجه خواهیم شد.

در نبود سرمایه‌پذیران شاهد ایجاد تورم نیز خواهیم بود. همه آنهایی که در روز گره گشایی آمده بودند متعلق به نسل اول و دوم استارتاپ‌ها در ایران بودند. دیجی‌کالا، تپ‌سی، علی‌بابا، زرین‌پال، ریحون، فلایتیو، الو‌پیک، ایوند و… توی ذهنم رد کسانی را هم که نبودند، زدم بازهم اکثریت با نسل اولی‌ها و دومی‌ها بود. اسنپ، آپارات، کافه‌بازار، شیپور و…

نسل سومی‌ها چه سهمی از بازار را دارند؟

۱ دیدگاه
  1. حامد می‌گوید

    با عرض سلام خدمت گروه شنبه و بخصوص جناب هاشمی
    عزیز
    من نیز از شرکت کنندگان در روز گره گشایی بودم و در صحبت هایی که با دوستان داشتیم بعضا مطالب سطحی و حتی اولیه استارت آپی (مثلا تاسیس شرکت دانش بنیان و حتی چگونگی طراحی سایت ) که از مباحث ابتدایی بود بین دوستان مطرح بود اما به نظر من همین رویداد هاست که می تواند به رشد استارت آپ های نو پا کمک کند.ممنون از تیم شنبه که با انرژی و مصمم در روز گره گشایی حضور داشتند.

ارسال دیدگاه

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.