دهه شصتی‌ها ایران را متحول خواهند کرد

رامین ربیعی،مدیر عامل گروه سرمایه‌گذاری فیروزه از تجربیات و امیدواری‌هایش برای آینده می‌گوید

1

تصمیم گرفتم به جای پند و موعظه، تجربیات شخصی خودم را با مخاطبان عزیز در میان بگذارم؛ تجربه‌ای ۱۵ساله از زمانی که به ایران برگشتم و فعالیت اقتصادی خود را آغاز کردم.

اکبر هاشمی عزیز از من خواست تا مقاله‌ای را در ابتدای سال ۱۳۹۸ جهت ایجاد امید در اکوسیستم استارتاپی بنویسم و در مقاله خود سعی کنم جوانان اکوسیستم را متقاعد کنم که به جای فرار از مشکلات، با آن مبارزه کنند. در چند روز گذشته ذهنم بسیار درگیر موضوع بود. تمایلی به پند و موعظه ندارم و دنبال ارشاد کسی هم نیستم و خود را در این جایگاه و مقام نمی‌بینم.

در ابتدا به این موضوع اشاره کنم که واقعیت را نمی‌توان نادیده گرفت و زیر پا گذاشت و با نگفتن حقیقت و مخفی‌کردن آن در پشت امیددهی واهی و صحبت‌های شعارگونه، مشکل‌ها حل نخواهد شد.
همچنین در دنیا افراد مثبت‌اندیشی وجود دارند که روحیه ریسک‌پذیری بالاتری دارند در مقابل افراد منفی‌نگر که تحمل ریسک‌پذیری پایین‌تری دارند.

اما هرجامعه و سازمانی هم به افراد مثبت‌اندیش که ریسک‌پذیری بالایی دارند و هم به افرادی محتاط‌تر با ریسک‌پذیری پایین‌تر نیاز دارد. بنده به تنوع اعتقاد دارم و ما در کنار هم با سلایق و دیدگاه‌های متفاوت می‌توانیم رشد کنیم.

اگر همه افراد دنیا مثبت‌اندیش و امیدوار بودند و ریسک‌پذیری بالایی داشتند، خطرات ریسک‌ها باعث نابودی جوامع، سازمان‌ها و کسب‌و‌کار‌ها می‌شد. حضور افراد محتاط در سازمان‌ها، شرکت‌ها و بنگاه‌های اقتصادی مهم است چون این افراد ریسک‌ها و خطرات را بهتر می‌بینند.

به همین دلایل تصمیم گرفتم به جای پند و موعظه، تجربیات شخصی خودم را با مخاطبان عزیز در میان بگذارم؛ تجربه‌ای ۱۵ ساله از زمانی که به ایران برگشتم و فعالیت اقتصادی خود را آغاز کردم.
در این ۱۵ سال پستی‌و‌بلندی‌های زیادی وجود داشت و عملا همه دوره‌های خوب و بد و پرریسک و کم‌ریسک را سپری کردیم و الان که به مجموعه فیروزه نگاه می‌کنم، با وجود همه سختی‌ها و پستی‌بلندی‌ها از تجربیاتی که کسب کردیم، لذت می‌برم و خوشحال هستم.

در این متن بیشتر درباره تجربیات زندگی کاری خود صحبت می‌کنم. من یکی از هزاران نمونه افرادی هستم که سعی کردند با تلاش، وقت و انرژی که گذاشتند، در کشور خود تا حدی تاثیر‌گذار باشند. نمونه بنده مثل هزارها نمونه دیگر است اما نکته‌ای که می‌تواند برای مخاطبان جذاب باشد، این است که من هم مانند بسیاری از مخاطبان این نشریه، خودم را یک جوان کارآفرین می‌دانم.

تجربه‌ای که من با فیروزه داشتم، عینا مانند تجربه بنیانگذاران استارتاپ‌ها و شرکت‌های نوپا بوده. شاید پستی‌بلندی‌هایی که پشت سر گذاشتیم و رشدی که کردیم و موانعی که داشتیم و داریم، می‌تواند برای فعالان اکوسیستم استارتاپی ایران جذاب و مفید باشد.

من متولد و بزرگ‌شده ایران هستم. در تهران به دنیا آمدم و دوران دانش‌آموزی خود تا سوم دبیرستان را در تهران گذراندم. بعد از اتمام سوم دبیرستان از ایران به قصد ادامه تحصیل خارج شدم. یک‌سال در سوئیس زندگی کردم و بعد از آن با خانواده به کانادا مهاجرت کردیم و بعد از ۷ سال زندگی و تحصیل در کانادا به ایران بازگشتم و مشغول به کار شدم.

اگر در دوران دبیرستان هم از من سوال می‌شد، تمایل داشتم برای ادامه تحصیل به خارج از کشور بروم اما پس از اتمام تحصیل حتما به ایران بازگردم، ولی وقتی افراد مهاجرت می‌کنند و در کشوری جا می‌افتند و موقعیت‌های شغلی و رشد متنوعی برایشان ایجاد می‌شود، بازگشت به ایران و شروعی دوباره برایشان کار ساده‌ای نیست.

تعداد زیادی از اطرافیان و دوستانم باور نمی‌کردند که هیچ‌گاه این تصمیم را عملی کنم یا اینکه بتوانم دوام بیاورم. مسخره‌ام می‌کردند که تو وقتی برای تعطیلات تابستان به ایران می‌روی، فکر می‌کنی زندگی در آنجا به همین راحتی است و گمان می‌کردند که این یک تصمیم اشتباه و زودگذر است و من بعد از ۶ ماه برمی‌گردم، ولی همیشه بزرگ‌ترین انگیزه من در زندگی تاثیر‌گذاری بوده است و دوست داشتم در جایی زندگی کنم که معادلاتش از قبل مشخص و پیش‌بینی‌شده نباشد و من بتوانم در رشد و توسعه آنجا در حد توانم نقش‌آفرینی کنم و تاثیر‌گذار باشم و در بین کشور‌های دنیا چه جایی بهتر و مناسب‌تر از ایران که عشق و علاقه من در آنجا بود و خوب و بدش باعث خوشی و ناخوشی من می‌شد.

سال ۸۴ بود که به ایران برگشتم. در آن سال‌ها شرکت‌های خارجی فعالیت خود را در ایران آغاز کرده بودند و هر ساله توسعه می‌دادند. در همان سال شرکت سرمایه‌گذاری فیروزه را با مدیریت و راهبری دوست و همکار و منتور خوبم، روزبه پیروز، تاسیس کردیم.

رسالت و هدف ابتدایی فیروزه جذب سرمایه بین‌المللی برای بازار رو به رشد ایران بود‌ که کاملا با چشم‌انداز و سیاست‌های کلان کشور مطابقت داشت. در سطح بین‌‌الملل برای جذب سرمایه رقابت بسیار سختی وجود دارد و تمامی کشور‌های دنیا مخصوصا کشور‌‌های در حال توسعه مدام در حال تلاش برای راحت‌تر‌‌کردن فضای کسب‌و‌کار و جذب سرمایه خارجی هستند و بسیاری از آنها با کمک این امر توانسته‌اند تحول عظیمی در کشور خود ایجاد کنند.

به طور مثال، در چین بعد از آزاد‌سازی اقتصادی جذب سرمایه خارجی خوبی صورت گرفت که باعث رشد تاریخی این کشور در ۳۰ سال اخیر شد و چینی‌ها توانستند چند صد میلیون نفر را از زیر خط فقر بالا بیاورند و میلیون‌ها شغل جدید ایجاد کنند تا امروز به دومین قدرت اقتصادی دنیا تبدیل شوند.

در ترکیه هم رشد اینچنینی را بعد از جذب سرمایه خارجی شاهد بودیم، ۶۰ درصد کل ارزش بورس ترکیه سرمایه‌گذار خارجی است و ۶ درصد تولید ناخالص داخلی(GDP) ترکیه را سرمایه‌گذاران خارجی که کالای خود را در ترکیه تولید می‌کنند، ایجاد می‌کنند.

متاسفانه در این حوزه در ایران بازیگر مطرحی وجود نداشت و رسالت شرکت ما به عنوان یک شرکت خصوصی کوچک وارد‌شدن به این بازار جهت تاثیر‌گذاری مثبت بود. اکثر بانک‌های بزرگ دنیا ابزار مالی خاصی برای سرمایه‌گذاری در کشور‌های مختلف دنیا دارند ولی در آن زمان هیچ محصول معتبر مالی در سطح بین‌المللی برای سرمایه‌گذاری در ایران وجود نداشت و ما سعی داشتیم به عنوان اولین گروه این اقدام را عملی کنیم.

مدت کوتاهی بعد از تاسیس اولین صندوق سرمایه‌گذاری بین‌المللی مختص ایران توسط گروه ما، موفق شدیم سرمایه نسبتا خوبی وارد بورس تهران کنیم و تبدیل به بزرگ‌ترین سرمایه‌گذار خارجی بورس تهران شدیم. هرچند مقدار این جذب سرمایه در مقایسه با آمارهای جهانی ناچیز بود ولی در مقیاس ایران و به عنوان اولین گام چند جوان کارآفرین موفقیت بزرگی محسوب می‌شد.

متاسفانه حد‌فاصل سال‌های ۸۹ تا ۹۲ حجم تحریم‌ها اینقدر زیاد شد که جذب سرمایه از بازار‌های بین‌المللی تقریبا غیر‌ممکن شده بود، تا جایی که تمامی حساب‌‌های بانکی خارجی شرکت برای ارسال پول هم بسته شده بود. عملا ما با بزرگ‌ترین چالش ممکن برای کسب‌و‌کارمان مواجه شده بودیم.

همیشه بزرگ‌ترین انگیزه من در زندگی تاثیر‌گذاری بوده و دوست داشتم در جایی زندگی کنم که معادلاتش از قبل مشخص و پیش‌بینی‌شده نباشد و من بتوانم در رشد و توسعه آنجا در حد توانم نقش‌آفرینی کنم و تاثیر‌گذار باشم و در بین کشور‌های دنیا چه جایی بهتر و مناسب‌تر از ایران که عشق و علاقه من در آنجا بود و خوب و بدش باعث خوشی و ناخوشی من می‌شد

هدف تحریم‌ها منزوی‌کردن ایران بود که کاملا بر‌خلاف جهت‌گیری اهداف و رسالت ما که جذب سرمایه‌گذاری خارجی برای ایران بود، به شمار می‌رفت. در آن روزها عملا برای ادامه حیات کسب‌و‌کارمان می‌جنگیدیم.

به خاطر همین مشکلات تغییر استراتژیک دادیم و تصمیم گرفتیم علاوه بر جذب سرمایه‌گذاری خارجی، روی بازار مالی داخلی تمرکز کنیم و با ایجاد تغییرات اساسی از جمله کاهش ۷۰ درصدی دریافتی مدیران، خودمان را با شرایط سخت جدید وفق بدهیم.

در پی آن تغییر استراتژی گروه ما وارد حوزه‌های سرمایه‌گذاری جدید شد و عملا اتفاقی که در آن روز‌ها افتاد مانند این ضرب‌المثل انگلیسی بود کهwhat doesn’t kill you makes you stronger (چیزی که باعث مرگ تو نشه، تو رو قوی‌تر می‌کنه) و ما پس از گذشت آن روزهای سخت، این تجربه را با تمام وجود در شرکت حس کردیم.

چیزی که برای ما بعد از شرایط دشوار تحریم‌‌ها باقی ماند، بسیار قوی‌تر از چیزی بود که از قبل داشتیم. وارد حوزه‌های جدید شده بودیم، مثل صنعت کارگزاری، شرکت‌های سرمایه‌گذاری بورسی و شرکت‌های نوپا و استارتاپ‌ها.

تنها دلیلی که در آن دوران ما وارد حوزه‌های کاری جدید شدیم، فشار ناشی از جبر فضای پیرامونی بود. خطر از دست‌دادن هر آنچه ساخته بودیم، همچون چوبی بالای سر ما بود که از ترس آن ما مجبور بودیم با شرایط جدید خود را تطبیق دهیم و وارد حوزه‌های جدید کاری شویم تا زنده بمانیم.

بعد از شروع مذاکرات هسته‌ای در سال‌های ۹۲ تا ۹۴ امیدی به وجود آمد که راه‌های اقتصادی به بیرون باز می‌شود و شرکت‌ها و سرمایه‌گذاران خارجی می‌توانند وارد کشور شوند. ما هم امید این را داشتیم که به فعالیت اصلی خود می‌توانیم باز‌گردیم و روی آن تمرکز کنیم.

به همین دلیل به تکاپو افتادیم و در یک بازه دوساله صدها گروه سرمایه‌گذار خارجی را در ایران میزبانی کردیم. آنها را برای بازدید به بورس تهران و شرکت‌های خصوصی و بورسی می‌بردیم تا با موقعیت‌های بکر سرمایه‌گذاری در ایران آشنایشان کنیم. دوره بسیار هیجان‌انگیزی بود و بار دیگر ایران به یکی از مقاصد بالقوه سرمایه‌گذاری جهانی تبدیل شده بود.

ما خود را سفیر و سرباز اقتصادی کشور می‌دانستیم و قانع‌کردن سرمایه‌گذار خارجی برای ورود به ایران رسالت اصلی ما بود. دوره بسیار خوبی را پشت سر می‌گذاشتیم ولی با عدم ورود بانک‌های بزرگ بین‌المللی پس از برجام و سپس روی کار آمدن ترامپ در انتخابات ریاست جمهوری آمریکا، این دوره طلایی امید برای کسب‌و‌کارمان به پایان رسید.

ولی من شخصا از دوره قبلی سختی این درس را گرفته بودم که در دوران رکود می‌توان با تغییرات بنیادی و تلاش زیاد شاهد تحولات مثبتی باشیم. این بار این تغییرات را با سرعت بیشتری اجرا و خود را برای شرایط سخت آماده کردیم.

کسب‌و‌کار‌ها در دوران سخت مجبورند از حیطه امن خود خارج شوند و با تصمیمات سخت در وهله اول زنده بمانند و در وهله دوم شاهد رشد اصولی‌تر و پایدارتر از قبل باشند. فعالیت‌هایی که شاید درحالت عادی انجام نمی‌دادند، مثل بالا‌بردن بهره‌وری کار نیروی انسانی‌، تغییر بیزینس‌مدل، ورود به حوزه‌های درآمدزایی جدید، تملک و ادغام در دیگر کسب‌و‌کارها و… را انجام دهند که بتوانند از دوران سخت عبور کنند. اگر این تحولات درست اجرا شود و شرکت‌ها بتوانند به حیات خود در دوران رکود ادامه دهند، از آنها سازمان‌هایی بسیار قوی‌تر از گذشته خواهد ساخت.

این دوران سینوسیِ رونق و رکود در همه کشورهای دنیا مخصوصا کشور‌های در حال توسعه وجود دارد. قوی و ضعیف‌شدن پول ملی در این کشور‌ها عادی است. نه در دوران رکود می‌بایست اینقدر ناامید شد که زمین رقابت را ترک کرد و نه در دوران رونق اینقدر غره و امیدوار که با رشد بی‌پشتوانه و بالا‌بردن هزینه، ریسک‌ها را بالا برد.

من اعتقاد دارم اگر روی کار خود تمرکز کنیم و رسالت اصلی خود را بدانیم و در هر دوره به دنبال راه‌حل باشیم که کار پیش برود، سرانجام یا موفق خواهیم شد و یا از شکست‌هایمان برای موفقیت‌های بعدی تجربیات بی‌نظیری کسب خواهیم کرد. در پایان هر رکود تجربیات زیادی از دوران سخت باقی می‌ماند.

اگر در بینابین سختی‌ها عکسی از وضعیت خود و احساس خود بگیریم، شاید تاریک و نا‌امید‌کننده باشد ولی وقتی به عقب نگاه‌کنیم و به کل دوران رونق و رکود به شکل یک فیلم نگاه کنیم، می‌بینیم که راه بسیار طولانی‌ای را پیموده‌ایم، دستاوردهای بی‌نظیری داشته‌ایم، تجربیات و چیزهای جدیدی آموخته‌ایم، به موفقیت‌های بزرگی رسیده‌ایم و لحظات شاد و هیجان‌انگیز زیادی را تجربه کرده‌ایم‌ و این همه، قطعا ارزش ماندن و جنگیدن و عشق ورزیدن و تحمل دوران سخت و قدم‌قدم جلو‌رفتن را دارد.

روزی که گروه فیروزه به عنوان یک شرکت نو‌پای مالی شروع کرد، ما فکر نمی‌کردیم بعد از ۱۵ سال امروز در این مرحله باشیم. آرزو‌های بزرگ‌تری داشتیم. امیدوار بودیم با تلاش زیاد و بعد از یک دوره چند‌ساله به یک شرکت چند‌صد‌میلیون دلاری تبدیل شویم و میلیاردها دلار سرمایه خارجی جذب کشورمان کنیم تا در تولید اشتغال و رونق اقتصادی نقشی بزرگ‌تر ایفا کرده باشیم.

کما اینکه در دیگر کشور‌های در حال توسعه مشابه ایران مانند ویتنام، ترکیه، روسیه، مصر، چین، هندوستان و… این اتفاق برای شرکت‌های مشابه فیروزه افتاد. درست است که امروز بعد از ۱۵ سال هنوز از آن آرزوها بسیار دور هستیم، ولی دستاوردها به هیچ‌وجه نا‌چیز نبوده.

یک شرکت کوچک بخش خصوصی با چند جوان امیدوار و سختکوش شروع به فعالیت کرد، ۱۵ سال جنگید و تلاش کرد و در دوران مختلف رکود و رونق زنده ماند و قدم به قدم پیش رفت و سعی کرد مشکلات را یکی یکی حل کند تا امروز تبدیل به یکی از پیشروترین کسب‌و‌کارها در حوزه فعالیت خود شود و من هر چند کوچک به این دستاوردها می‌بالم.

نکته‌ای که برای من بسیار جذاب است و همیشه مرا برای ماندن و تلاش بیشتر در ایران ترغیب می‌کند، جمعیت جوان ایران است. جوانان ایران بزرگ‌ترین سرمایه و دارایی کشور هستند؛ هم جوانان ساکن داخل و هم خارج از کشور. حدود۷۰ درصد جمعیت ایران زیر ۴۰ سال است.

این جوانان هنوز وارد حوزه‌های کلان تصمیم‌سازی و تصمیم‌گیری نشده‌اند. شک‌ ندارم که در آینده‌ای نه‌چندان دور، این نسل جوان با تلاش و پشتکار و دانش و جهان‌بینی درست، راه خود را در حوزه‌های تصمیم‌سازی و تصمیم‌گیری کشور باز خواهند کرد و با نقش‌آفرینی و تاثیرگذاری مثبت، جایگاه ایران را به ‌مراتب بالای جهانی خواهند رساند.

تجربه اکوسیستم استارتاپی ایران در این مورد تجربه موفقی بوده است. جوانانی که تا چند سال پیش به گزینه‌هایی همچون مهاجرت یا اشتغال در موقعیتی پایین‌تر از جایگاه تحصیلی خود یا اشتغال با درآمد کم فکر می‌کردند، امروز گزینه‌ای را پیش‌رو دارند که با بهره‌گیری از توانایی‌های خود، دانش و تجربه روز دنیا، بستر اکوسیستم استارتاپی داخل کشور و تلاش و سختکوشی، هم برای خود و دیگران ایجاد اشتغال کنند، هم برای کشور و جامعه ثروت‌آفرینی کنند‌ و هم اقتصاد کشور را متحول و به‌روز کنند.

من شک ندارم دهه شصتی‌ها و جوانان شتاب رشد ایران را متحول خواهند کرد. نسلی که در دورانی سخت به دنیا آمده و رشد کرده، در دوره انفجار ارتباطات جهانی بزرگ شده و تحصیل کرده، دغدغه توسعه و پیشرفت دارد، آرمان‌ها و آرزوهای جهانی دارد و از همه مهم‌تر دل در گرو ایران عزیز دارد.

من خودم را نیز قطره کوچکی از اقیانوس این جوانان ایرانی می‌دانم و افتخار بنده این است که درگروه فیروزه و دیگر فعالیت‌های خود همیشه به جوانان فرصت داده و به آنها اعتماد کرده‌ایم. کل تیم مدیریتی فیروزه از روز تاسیس تا امروز جوانان بوده‌اند وما نتیجه به‌کارگیری آنها و اعتماد به آنها را به خوبی مشاهده کرده‌ایم.

در پایان، من اعتقاد دارم همه ما باید سعی کنیم در زندگی خود و دیگران تاثیر‌گذاری مثبتی داشته باشیم؛ هر کسی در حوزه تخصصی و بر پایه توانایی‌های خود. بهترین نوع تاثیر‌گذاری را نیز در کشور خود می‌دانم چرا‌که امروز ایران در حال توسعه است و به ما نیاز دارد و ما به آن عشق می‌ورزیم. شاید در هر نقطه دنیا بتوان پول درآورد و تاثیر‌گذار بود، اما وقتی رابطه عاطفی با افراد و مکان نداشته باشیم، به اندازه کافی با رشد و پیشرفت آن و نقش‌آفرینی ما در آن خوشحال و ارضا نمی‌شویم.

از اینکه این فرصت را به من دادید، ممنونم. امیدوارم آنچه از دل برآمد، بر دل نشیند. در آخر به عنوان عضو کوچکی از اکوسیستم استارتاپی ایران برای تمامی افراد فعال این حوزه در سال جدید آرزوی بهترین‌ها را دارم.

 

۱ دیدگاه
  1. علی می‌گوید

    درود برشما جناب ربیعی
    این دید و نظر شما بسیار محترم وستودنی و در کمال آگاهی وعرق کشور دوستی است……..ایکاش دست اندرکاران صاحب دولت هم از دید شما به موضوع نگاه میکردند وکمی همت شما را داشتند…کاش.

ارسال دیدگاه

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.