به نظر میرسد که یک برند موفق برای طراحی یک برنامه مناسب بازاریابی، باید بعد از شناخت خود و محیط، به شناخت مهمترین و تأثیرگذارترین عوامل بپردازد
رسیدن به یک روند درست و طراحی یک برنامه دقیق و مناسب بازاریابی، مستلزم طیکردن مراحل مختلفی است که اگر بهدرستی انجام شوند، میتوان انتظار یک برنامه مناسب بازاریابی را داشت. این روند نیز از خودشناسی و محیطشناسی آغاز شده و در نهایت به تغییر درونسازمانی منجر خواهد شد.
شناخت وضعیت و بررسی محیط
برندها در این مرحله که گام اول محسوب میشود، باید بتوانند موقعیت خود و محیط را به درستی شناسایی کنند، به این معنا که اهداف خود را شناخته و طبقهبندی کرده و بتوانند شرایط کنونی را که دارند، به درستی تجزیه و تحلیل کنند.
بررسی محیط نیز باید شامل محیط داخلی و خارجی باشد، یعنی محیط داخلی یک برند که شامل ارزشها، شایستگیها و موقعیت کنونی آن میشود، شناسایی شده و در ادامه به بررسی محیط خارجی پرداخته شود.
برندها بسته به بزرگی و کوچکی خود، میتوانند محیط خارجی را اعم از محیط بومی اطراف خودشان و یک محیط بزرگتر جهانی در نظر بگیرند؛ هر چقدر شناخت محیط، چه داخلی و چه در سطح بینالمللی، دقیقتر صورت بگیرد، برنامههای بازاریابی مناسبتری تدوین خواهند شد.
شناخت عوامل استراتژیک
به نظر میرسد که یک برند موفق برای طراحی یک برنامه مناسب بازاریابی، باید بعد از شناخت خود و محیط، به شناخت مهمترین و تأثیرگذارترین عوامل بپردازد، در واقع عوامل استراتژیک، عناصری هستند که روی موفقیت و یا شکست یک برند بسیار تأثیرگذار بوده و در نتیجه تنها عوامل مثبت محسوب نمیشوند.
در این راستا، ابتدا باید این عوامل را به دو گروه مثبت و منفی تقسیم کرد و هر دو را در نظر داشت. عوامل مثبت، فرصتها و نقاط قوتی هستند که یک برند در اختیار دارد.
مطمئنا رسیدن به این عناصر، پس از طی کردن مرحله اول که شناخت وضعیت بود، چندان سخت نخواهد بود؛ چراکه با شناسایی دقیق وضعیت داخلی یک برند و جایگاه آن در محیط پیرامون، بهتر میتوان فرصتها و نقاط قوت آن را شناسایی کرد.
در ادامه نیز باید به دنبال شناخت عوامل منفی بود که شامل تهدیدها و نقاط ضعف میشوند، نقطه ضعف یک برند چیست و کدام عوامل هستند که آن را تهدید میکنند؟! نقاط ضعف را میتوان از طریق شناسایی اولیه وضعیت یک برند به دست آورد و رسیدن به تهدیدها نیز از طریق بررسی عوامل محیطی، امکانپذیر خواهد شد.
تدوین استراتژی بازاریابی
با شناخت دقیق یک برند و عوامل تأثیرگذار مثبت و منفی آن، میتوان به اهداف و استراتژیهای جدیدی دست یافت، البته پس از طیکردن دو مرحله فوق، مطمئنا، اهداف یک برند تغییر کرده و در نتیجه باید به دنبال تدوین استراتژیهای جدیدتری بود که نقاط ضعف و تهدیدهای یک برند را پوشش دهند.
در مرحله تدوین استراتژی که یکی از مهمترین مراحل بازاریابی است، باید به این نکته توجه داشت که استراتژیهایی مؤثر هستند که در نهایت بتوانند در ساختار یک برند مأموریت جدیدی را شکل داده و خطمشیهای متفاوت و در عینحال تأثیرگذاری را رقم بزنند. مطمئنا اگر مراحل اول و دوم بهدرستی طی شوند، یک تیم متخصص علم بازاریابی، میتواند استراتژیهای مؤثری را پیشنهاد دهد.
استراتژی باید منجر به تغییر شود
در نهایت، میتوان آخرین مرحله را مرحله پیادهسازی استراتژیهای جدید دانست، اما توجه به این نکته ضروری است که یک استراتژی زمانی میتواند منجر به شکلگیری یک برنامه بازاریابی موفق شود که منجر به تغییر شود.
این تغییر نیز تنها به معنای تغییر در فرایند بازار و رویآوردن مخاطبان به یک برند نخواهد بود، بلکه فراتر از اینها بوده و به معنای تغییر در فرهنگ سازمانی و ساختار یک برند است، ضمن اینکه باید در مدیریت منابع انسانی یک نام تجاری و همچنین استفاده از تکنولوژیهای جدید نیز تغییر ایجاد کند.
از آنجایی که تغییر در رفتار مخاطبان اصلیترین هدفی است که برنامههای بازاریابی به دنبال آن هستند، باید به این نکته واقف بود که این تغییر، آخرین مرحله بوده و زمانی میتواند بهدرستی اتفاق بیفتد که در وهله اول، در بدنه خود سازمان تغییرات لازم ایجاد شود. تغییرانی که هم منابع انسانی آن را دربرخواهد گرفت و هم فرهنگ سازمانی و ابزارهای بازاریابی را هدف قرار خواهد داد.
اگر هم بنا به دلایلی یک برند بتواند بدون ایجاد تغییرات اساسی در بدنه خود، به تغییر در رفتار مصرفکننده دست پیدا کند، این تغییر رفتار کوتاهمدت خواهد بود. بنابراین در تدوین یک برنامه مناسب بازاریابی باید شناخت دقیق یک برند، بررسی چالشها و فرصتهای آن را در دستور کار قرار داد تا در نهایت بتوان به استراتژیهایی دست یافت که در وهله اول، به تغییرات سازمانی آن برند منجر شده و در نهایت به تغییر درک و رفتار مصرفکنندگان منجر شوند.