ویدئوهای یلدای کارآفرینان استارتاپی ایران (یلدا سامیت) استارتاپ های شکست خورده یلدا سامیت 98

شکست تابو نیست و نه خواهد بود

در پنل بررسی شکست استارتاپ ها به موضوع شکست بعنوان یک تابو و دلایل کمرنگ بودن موفقیت شتابدهنده ها و‌ محدودیت کمبود سرمایه بخش خصوصی برای شتابدهی پرداخته شد

در پنلی که با عنوان « دلایل شکست استارتاپ‌ها و کمرنگ‌بودن موفقیت شتاب‌دهنده‌ها» در همایش چهارم یلدای کارآفرینان استارتاپی ایران برگزار شد، رضا زرنوخی‌ رئیس صندوق توسعه تکنولوژی ایران، علیرضا اسکندری بنیانگذار بقچه، حمیدرضا احمدی بنیانگذار ایوند، رضا کلانتری‌نژاد هم‌بنیانگذارهم‌آوا، محسن سیدین قائم‌مقام مدیرعامل شناسا، علی فیاض‌بخش مدیر استراتژی سرآوا و مهدی محمدی دبیر ستاد اقتصاد دیجیتال معاونت علمی ریاست جمهوری حضور داشتند.

مدیریت این پنل بر عهده اکبر‌هاشمی کار‌آفرین و بنیانگذار همایش یلدا بود. در این پنل موضوعاتی چون چرا شتاب‌دهنده‌ها‌ شکست خورده‌اند، نقش دولت در تامین مالی استارتاپ‌ها و مدل‌هایی که برای ورود غیرمستقیم دولت به سرمایه‌گذاری در این حوزه وجود دارد، آیا شکست تابو است، دلایل شکست استارتاپ بقچه از زبان بنیانگذارش، اینکه شکست تقصیر چه کسی یا چیست؟ شوآف‌بودن فضای شتاب‌دهی اکوسیستم ایران، کپی‌پیست‌بودن مدل‌های اجراشده و… مطرح شد.

اکبر هاشمی: علت شکست استارتاپ‌ها را با جوان‌ترین عضو پنل، یعنی علیرضا اسکندری آغاز می‌کنم، وقتی بقچه شکست خورد، در وبلاگت دلایلش را نوشتی و ما هم در هفته‌نامه «شنبه» منتشر کردیم، می‌خواهم یک بار دیگر بگویی چرا شکست خوردی؟

علیرضا اسکندری: یک سال و نیم از آن ماجرا می‌گذرد، ولی چیزی که می‌توانم بگویم این است که دلیل شکست بقچه، یک دلیل بزرگ و آبجکتیو نبود، ما دلایل کوچک زیادی داشتیم که در واقع از روی هم انباشته‌شدن این دلایل شکست خوردیم.

از دلایل‌ به‌ظاهر خنده‌دار و پیش‌‌پاافتاده‌ای مثل دیرآمدن و زودرفتن بچه‌ها، یا اینکه ما پروتکلی برای مرخصی و مسائلی از این دست نداشتیم، شروع می‌شد و ‌می‌رسید به گران‌شدن متریال پارچه‌ای که ما در بسته‌بندی‌مان استفاده می‌کردیم و اعتصاب کامیون‌دارها در حد فاصل شیراز و اصفهان که در آنجا تأمین‌کننده‌ها و کارخانه‌دارهای ما حضور داشتند. دلایل ما عمدتا به این شکل بود و این حجم از دلایل آنقدر روی هم جمع شده بودند که دیگر کسی نمی‌توانست مدیریت‌شان کند.

ما تقریبا دو سال و نیم زیان‌ده بودیم، البته با علم به اینکه این ضرر قرار بود اتفاق بیفتد، این کار شروع شد ولی چون این کوه نمی‌گذاشت ما به قدم‌های بعدی که اضافه‌کردن سایر مواد خوراکی FMCG بود برسیم، مجبور شدیم تصمیم به تعطیلی بقچه بگیریم.

اکبرهاشمی: تا آنجایی که یادم است، یکی از بحث‌هایی که در وبلاگت گفته بودی، این بود که من با تیم رودربایستی داشتم و کارت ساعت نگذاشته بودم و نتوانستیم نظارت کنیم و بیشتر مشکل‌تان روی تیم بود.

علی اسکندری: بله تیم مشکل جدی‌ای بود، فضای ما کمی رفاقتی شده بود که البته طبیعی هم است، آدم بهترین افرادی که می‌تواند اوایل کار پیدا کند، دوستانش هستند. اما مرحله بعد از دوستی این است که شرکت شکل بگیرد و به یک کمپانی تبدیل شود و همه متوجه باشند که اگر یک نفر کم‌کاری کند، آن وقت این سفره‌ای که پهن شده، جمع می‌شود.

وقتی هم نفر دوم اضافه می‌شود و بر همین اساس کار می‌کند، بی‌نظمی همه آن سفره را می‌گیرد؛ این مسئله در تیم ما درک نشد. در واقع مقصر اصلی‌اش هم من بودم، به خاطر اینکه این نظم باید توسط یک فرد بیرونی به آن سیستم اعمال می‌شد.

البته سهامداران ما هم خیلی تلاش کردند که این نظم را برگردانند، ولی دیگر زمان آن گذشته بود. یک تصمیم خیلی اشتباهی هم من در این مسیر گرفتم که الان به آن اقرار می‌کنم؛ تصمیم این بود که در یک برهه زمانی، یعنی در بهمن ماه سال ۹۶، آنقدر کارها زیاد شده بود که کسی نمی‌توانست آنها را مدیریت کند.

به همین دلیل شرکت رهنما که سرمایه‌گذار ما بود، پیشنهاد داد که من مدیرعامل نباشم و یک مدیرعامل استخدام شود که بتواند کارها را مدیریت کند و پیش ببرد تا من بتوانم به کارهای دیگر برسم.

پیشنهاد بسیار خوب و جالبی بود، ولی آن موقع به نوعی رگ غیرت جوانی من اجازه نداد که این تصمیم را به مرحله اجرا برسانیم و خیلی اشتباه بزرگی بود که من مرتکب شدم. به نظر من آن تصمیم یک نقطه عطف بود، مثل یلدا در سال که همه شب یلدا را درک می‌کنند، اگر آن تصمیم را می‌گرفتیم فکر می‌کنم الان وضعیت‌مان خیلی متفاوت بود.

اکبرهاشمی: سرمایه‌گذار هم داشتید؟

علی اسکندری: بله

اکبرهاشمی: الان تو مقصر هستی یا سرمایه‌گذارت؟

علی اسکندری: همیشه من مقصرم.

اکبر هاشمی: خودت باور داری که مقصر هستی؟

علی اسکندری: بله قطعا! چون من سرمایه‌گذارم را از بین تعداد زیادی از سرمایه‌گذارانی که به خاطر ذات ایده بقچه به آن علاقه‌مند بودند، انتخاب کردم و هیأت مدیره خیلی خوبی داشتیم.

اکبر هاشمی: ناراحتی که می‌گویم شکست خوردی؟

علی اسکندری: حسی به آن ندارم.

اکبرهاشمی: بعد از شکست بقچه، الان چه کاری انجام می دهی؟

علی اسکندری: سعی می‌کنم چیزهای مختلف را امتحان کنم و مهم‌ترین کارم این است که تلاش کنم راهی برای کسب تجربه بیشتر پیدا کنم.

اکبر هاشمی: ولی گفتی در حال راه‌اندازی یک استارتاپ جدید هستی.

علی اسکندری: بله در حال بازی‌کردن با یک ایده هستم.

اکبرهاشمی: آقای احمدی،شما یک استارتاپ موفق دارید. اما می‌خواهم درباره شکست برای‌مان بگویی، اینکه آیا تاکنون تجربه شکست داشته ای یا همیشه موفق بوده‌ای؟

حمید رضا احمدی: ایوند به عنوان یک استارتاپ موفق در ذهنم نیست، یعنی خیلی افتخار می‌‌‌کنم به اینکه در این ۴ سال رشد کردیم و تیم خوبی داریم و کارهای مختلفی کردیم، ولی فکر نمی‌کنم هنوز آن برچسب موفق را بتوانم رویش بگذارم، نمی‌دانم دیجی‌کالا به خودش می‌گوید من موفق هستم یا نه، هنوز همه‌ ما خیلی کار و خیلی جای رشد داریم.

اکبر هاشمی: یعنی ایوند قرار است بشود دیجی‌کالا؟

حمید رضا احمدی: نه. وقتی می‌گویی موفقی، یعنی به پایان یک چیزی رسیده‌ای که موفق است، مثلا به فروش رسیدی یا در بورس وارد شدی، ما هنوز خیلی کار داریم و اینکه بگوییم موفق هستیم، ممکن است انگیزه‌مان را کمتر کند و به آن جاهای بالاتری که می‌خواهیم، نرسیم.

به نظر من دلیل اصلی شکست استارتاپ‌ها این است و اصولا این را همه می‌دانیم و از اول هم گفتیم، ۹۰ درصد استارتاپ‌ها شکست می‌خورند، یعنی شکست در ذات آن است، چراکه کار پرریسکی انجام می‌دهیم و فکر می‌کنم به همین خاطر هم شکست، ننگ نیست.

راه‌اندازی و اداره استارتاپ کار بسیار پرریسکی است و درصد بالایی از آن تصادفی است و ممکن است به هزار مسئله بستگی داشته باشد. علیرضا در مورد شکست به عوامل کوچک اشاره داشت، ولی ممکن بود که همه این عوامل وجود داشته باشند اما باز هم موفق شوند.

برای خود ما در ایوند تا مدت زمان زیادی ساعت کاری بچه‌ها دقیق نبود، ولی کارمان ادامه پیدا کرد؛ مسئله این است که همه استارتاپ‌های موفق تقریبا یک جور هستند، مثلا وقتی یک استارتاپ رشد می‌کند و به جلو می‌رود، با مدیریت خوب و اینطور چیزهاست و وقتی هم شکست می‌خورد، این دلایل ریز خیلی بزرگ می‌شوند، ولی به‌هرحال همه باید این را در نظر داشته باشیم که کار پرریسکی می‌کنیم و در نهایت اینکه شکست لزوما تقصیر کسی هم نیست؛ یعنی ممکن است اشتباهاتی رخ بدهد، اما تقصیر یک نفر نیست.

اکبرهاشمی: الان اینکه تو موفق هستی، علت موفقیت‌ات خودت هستی یاسرمایه گذارت؟

حمید رضا احمدی: (با نگاهی معنادار و از سر شوخی می‌گوید: دلیل موفقیت وی‌سی نیست) دلیل موفقیت، تیم است و وی‌سی‌مان هم البته خیلی خوب بوده و به آن تعهداتی که داشت و آن قراری که با هم داشتیم، پایبند بوده است.

اکبرهاشمی: علیرضا می‌گوید من مقصر هستم در شکست‌خوردن و حمیدرضا می‌گوید موفقیت‌مان با همدیگر بوده است؛ ولی یک صدایی که در اکوسیستم شنیده می‌شود، این است که من شکست خوردم، به خاطر اینکه فلانی این کار را کرد، دولت این کار را نکرد، وی‌سی این کار را کرد و کمتر پیش می‌آید که ما شکست‌مان را بپذیریم؛ شاید یک دلیلش بحث فرهنگی باشد، البته حمیدرضا من نمی‌دانم در زندگی قبل از ایوند شکست خوردی یا نه؟

حمید رضا احمدی: من بیشتر کارمند بودم مثلا اولین سمت مدیریتی که داشتم، مدیر کانون کارآفرینی ایران بودم.

اکبرهاشمی: می‌خواهم بپرسم شکست خجالت‌آور است؟

حمید رضا احمدی: می‌تواند باشد، اصلا شکست یک کلمه منفی است، وقتی آدم دارد کاری را می‌کند که احتمال موفقیت آن پایین است، یعنی با آگاهی دارد کاری را شروع می‌کند که احتمال موفقیتش کم است، ۸۰ یا ۹۰ درصد احتمال شکست وجود دارد. در هر صورت، شکست یک نکته منفی است.

اکبر هاشمی: آقای زرنوخی می‌خواهم بدانم شما در کسب‌وکارهای سنتی هم که قبلا بودید، آیا شکست یک تابو محسوب می‌شد؟

رضا زرنوخی: ببینید به نظرم در ایران، شکست همه جا تابو است و آن جایی شکست پذیرفته شده است که فردی خودش شهامت داشته باشد و بیاید آن را افشا کند و پای مسئولیتش بایستد. در فضای سنتی و در بازار این خیلی رایج است که می‌گوییم فلانی خورد زمین، و دقیقا از اینکه مالک یک حجره است یا یک تریدر کوچک هست، یکدفعه می‌شود راننده پیک موتوری و در همان بازار کار می‌کند و جالب‌ترینش در بازار این است که آن آدمی که شکست خورده، دقیقا جلوی آن کسانی قرار می‌گیرد که قبلا هم‌تراز خودش بوده و آنجا خیلی نمود دارد؛ ولی در اکوسیستم استارتاپی اینطور نیست، آدم‌ها دور می‌شوند و دیده نمی‌شوند، بدترین نوع شکست آن چیزی است که همه آن اتفاقات و همه آن کسانی که یک روزی به آنها تعهد داشتی، جلوی چشمت باشند و مدام آنها را ببینی، در فضای سنتی این خیلی دیده می‌شود، ولی در فضای استارتاپی نه، و شاید یکی دو سال است که ما از شکست صحبت می‌کنیم، ولی کسی شفاف نمی‌گوید.

اکبرهاشمی: حمیدرضا آیا یک استارتاپ برای موفقیت باید وارد یک شتاب‌دهنده شود؟

حمید رضا احمدی: اتفاقا من یک خاطره‌ای دارم؛ سال ۹۲ ‌جلسه‌ای در یکی از رویدادهای استارتاپ ویکند بود، در آنجا محسن ملایری گفت که من احساس می‌کنم جای شتاب‌دهنده در ایران خالی است و باید شتاب‌دهنده داشته باشیم. آن زمان همه به نوعی متعجب بودند که مگر می‌شود در ایران شتاب‌دهنده باشد. حالا امروز فکر کنم چیزی حدود ۷۰ شتاب‌دهنده داریم. من فکر می‌کنم آن حس آقای ملایری و سرآوا و همه کسانی که آواتک را بنیانگذاری کردند، درست بود.

چیزی که احساس می‌کنم این وسط هنوز جای بهبود دارد، آن فرمول است؛ یعنی آن فرمولی که همه شتاب‌دهنده‌ها تقریبا براساس آن چیده می‌شوند. به این صورت که حدود ۱۰۰ میلیون تومان در استارتاپ‌ها سرمایه‌گذاری می‌کنند و بین ۱۵ تا ۳۰درصد هم سهام می‌گیرند و… این فرمول هیچ وقت به بهبود کار استارتاپ‌ها کمک نکرد، یعنی هر فصل و سالی هم که می‌گذرد، احتمال اینکه مشکل، ساختاری باشد، بیشتر است که این مسئله باعث شده استارتاپ‌های موفق از این شتاب‌دهنده‌ها بیرون نیایند.
به نظر من یک بازبینی کلی باید در این فرمول بشود، البته من ریاضی‌اش را نمی‌دانم، ولی احساس می‌کنم یک چیزی مثل ۵۰۰ میلیون باشد با ۵ درصد.

مسئله این است که سید‌استیج را هم در نظر بگیریم، شتاب‌دهنده‌ها همه‌شان سید‌استیج هستند، ریاضی دو دو تا چهارتا نیست، باید یک چیزی باشد که تیم‌های واقعا قوی وارد شتاب‌دهنده‌ها شوند. الان تیم‌های متوسط به بالا یا متوسط وارد شتاب‌دهنده‌ها می‌شوند و تا این فرمول عوض نشود، تیم‌های قدر هیچ‌وقت علاقه‌ای به آن ندارند. داستان خود ایوند نتورک بود، چراکه بزرگ‌ترین ارزشی که شتاب‌دهنده‌هایی مثل آواتک به استارتاپ‌ها می‌دادند، خدمات نتورک بود، من چون خودم در شکل‌دادن به آن نتورک نقش داشتم، احساس کردم آن نتورک را دارم و آن فرمول برایم خیلی جذاب نبود و به همین خاطر، این شتاب‌دهنده مناسب ایوند نبود.

اکبرهاشمی: آقای فیاض‌بخش، به‌هرحال در ایران شتاب‌دهنده‌های زیادی راه افتاد که اشاره کردند به آواتک، دیموند، شزان،فینوا،تریگ‌آپ و مجموعه‌های متعدد دیگری که راه افتادند و حتی زمانی این شعار وجود داشت که هر ایرانی یک شتاب‌دهنده! سرمایه‌گذاری‌های خیلی زیادی هم شد، ساختمان‌های خیلی شیک و مدرنی شبیه گوگل طراحی شدند، جوان‌ها و تیم‌های زیادی رفتند اما در پنلی که در پردیس‌سامیت بود، مجموعه شتاب‌دهنده‌ها اعلام کردند که ما خروجی نداشتیم یا نهایتا یکی دو تا داشتیم؛ نمی‌خواهم خیلی بدبینانه بگویم که این پروژه در ایران شکست خورده است، ولی موفقیت‌شان خیلی کم‌رنگ بوده. چرا شتاب‌دهنده‌ها موفق نشدند خروجی مناسبی داشته باشند؟ مشکل این مکانیسم کجا بود؟

علی فیاض‌بخش: این سؤال مثل این است که بگوییم آیا کشوری به دانشگاه نیاز دارد یا ندارد. پاسخ این است که حتما نیاز دارد، اما اگر قرار باشد (با تمام احترام به فارغ‌التحصیلان دانشگاه‌های پیام نور و قس‌علی‌هذا) بگوییم که ما در هر شهرستانی یک دانشگاه بزنیم، به آن کیفیتی که می‌خواهیم دست پیدا می‌کنیم، قطعا اینطور نخواهد بود.

به نظر من اتفاقی که نیفتاده و دلایلش را می‌توانیم واکاوی کنیم این است که ما شتاب‌دهنده‌هایی که عناصر اصلی موفقیت را هم خودشان داشته باشند و هم بتوانند به تیم‌ها بدهند، کم داشتیم و بعد که این کمبود را داشتیم، در عین حال به دلایلی عجله کردیم؛ عین کاری که در صنایع دیگرمان کردیم، در صنعت سیمان و پتروشیمی‌مان هم همین کار را کردیم، یعنی یک مزیتی داشتیم و آن مزیت را برداشتیم در کل کشور توسعه دادیم، بدون اینکه این مزیت، مزیت رقابتی در اقصی‌نقاط کشور باشد و هزینه بسیار بالایی را به کشور تحمیل کردیم.

راجع به شتاب‌دهنده‌ها نیز همین اتفاق افتاده است؛ یک موضوعی که حمیدرضا گفت نتورک است، یعنی نتورک‌افکت (Network Effect) است که می‌تواند کار بکند، علی‌الخصوص در این حوزه. به دلیل اینکه این حوزه قرار نیست از منابع زیرزمینی ارتزاق کند، بلکه از تلنت و استعداد استفاده می‌کند، تلنت چطور می‌تواند به اصطلاح آن چیزی را که در ذهنش است، به منصه ظهور برساند؟ از طریق مشاوران و مربیان و منتورهاست، علی‌الخصوص در ابتدای مسیر. بنابراین به نظر من ما حتما به شتاب‌دهنده نیاز داشتیم، ولی نه به این تعداد، باید ۶ یا ۷ شتاب‌دهنده درست و حسابی می‌داشتیم که بتوانند اکوسیستم داشته باشند و آن نتورک افکت را ایجاد بکنند و بعد در راندهای بعدی سرمایه‌گذاری، کسان دیگری را کنارشان می‌گذاشتیم.

آن افراد دیگر چه کسانی بودند؟ بخشی سرمایه‌گذاران فرشته بودند، بخشی وی‌سی‌ها بودند، بخشی دیگر در گام‌های بعدی، فاندهایی که در استیج‌های بالاتر بودند. اتفاقا جایی است که شتاب‌دهنده‌های خوب کشور که آن نتورک افکت را درست کرده بودند یا می‌توانند درست کنند، سرمایه‌گذارهای آتی را هم جذب می‌کنند، به دلیل اینکه در این دانشگاه‌ها، تلنت‌های خوبی پیدا خواهند کرد، ولی اگر ما تعداد را زیاد بکنیم، وی‌سی‌ها و سرمایه‌گذارها هم سرگیجه می‌گیرند و نمی‌دانند به کجا و کدام سمت باید بروند.

اکبرهاشمی: آقای کلانتری‌نژاد، شما تجربه شزان را پشت سرداریدو بعد هم با تشکیل‌شدن هم‌آوا، مجموعه‌هایی مثل آواتک در آن تجمیع شدند. می‌خواهم بگویی چرا موفقیت مجموعه‌های شما کم‌رنگ بود یا موفق نشدند؟ البته تمرکز روی مجموعه‌های شما نیست، بلکه در حال بررسی این پدیده در کل ایران هستیم.

رضا کلانتری‌نژاد: در موج اول و بعد از شکل‌گیری استارتاپ‌های بزرگی که امروز وجود دارند، این درک ایجاد شد که برای بسط و توسعه کسب‌وکارهایی که ظرفیت پذیرش سرمایه داشته باشند، نیاز به نهادهایی مثل شتاب‌دهنده‌هاست، این درک قطعا درک درستی بود و من کماکان از آن دفاع می‌کنم، اما همانطور که علی هم گفت و قبل از جلسه داشتیم صحبت می‌کردیم، دامن‌زدن به توسعه اینها به صورت امری که انگار قرار است در آن مساوات با عدالت جابه‌جا شود، به گمانم به مقدار زیادی لطمه زد و باعث شد برای سرمایه‌گذارانی که در داخل این شتاب‌دهنده‌ها بودند (می‌دانید به هرحال شتاب‌دهنده‌ها شبیه به یک مایکرووی‌سی عمل می‌کنند و باید به نحوی برای یک دوره سرمایه‌گذاری مشخص بتوانند منابع‌شان را تأمین کنند) گرایش‌هایی به وجود بیاید برای اینکه این شتاب‌دهنده‌ها را سوق بدهند به سمت کسب درآمد.

اما نبود منابع مالی باعث شد که تحت فشار زیادی قرار بگیرند و عملا از آن نقشی که داشتند، دور شدند. امروز‌ کم هستند تعداد شتاب‌دهنده‌هایی که می‌دانند دقیقا چه نقشی دارند، اما اگر شتاب‌دهنده‌ها را محل تلاقی تجمیع سرمایه‌های مورد نیاز بچه‌ها در لغزنده‌ترین مراحل بدانیم، آن موقع فکر می‌کنم از کار افتادن‌شان، نه اینکه باعث می‌شود هیچ استارتاپی به وجود نیاید، که لزوما مسیر استارتاپ‌های موفق دنیا حتما از شتاب‌دهنده‌ها نخواهد گذشت؛ شکل‌گیری اکوسیستم و آن اثرپروانه‌ای را که این شکل‌گیری اکوسیستم می‌تواند بگذارد و امیدی که می‌تواند بدهد، متأثر خواهد کرد که به گمانم الان هم متأثر شده است.

نبود این نهادها باعث شده که یک سرگشتگی‌ای وجود داشته باشد و اگر نسل اول استارتاپ‌ها از وی‌سی‌هایی مثل سرآوا سرمایه گرفتند، نسل دوم از آواتک و بعد انجل‌اینوستورهایی که اطراف‌شان را گرفتند سرمایه گرفتند؛ به نظرم نسل سوم الان دسترسی به پری‌سید و سیدمانی ندارد و این یک واقعیت است، به خاطر از کار افتادن همین نهادهایی که قرار بود این کار را بکنند و ما حجم زیادی از منابع را در تعداد زیادی از آنها تخس کردیم و طبیعی است در جایی که هم منابع محدود و هم تلنت محدود است، مشکل پیش بیاید. باید واقع‌بین باشیم نسبت به خودمان که به نظرم خیلی مهم است.

به هرحال از یک کشور ۸۰ میلیونی نمی‌شود مثل یک کشور یک میلیاردی انتظار داشت که رویش استارتاپی داشته باشد. به نظرم نادیده گرفتن این دو، تعادل را به هم زده و ما را از یک نهادی که به‌شدت به آن نیاز داریم، محروم کرده است.

اکبر هاشمی: آقای سیدین، شما تریگ‌آپ را دارید که هنوز فعال است، شما این عدم موفقیت را در مجموعه خودتان درک کردید؟ یا چه چیزی باعث شد که شما ادامه می‌دهید؟

محسن سیدین: کل زنجیره عرایض من در این پنل بر یک فرض استوار خواهد بود که هر نهادی، به خصوص نهادهای اقتصادی، حتما شکست خواهند خورد، اگر (feasible) کنش‌پذیر نباشند؛ یعنی شتاب‌دهنده‌ها، استارتاپ‌ها و شرکت‌های بزرگ شکست خواهند خورد، به خاطر feasible نبودن. حالا دلایل دیگری ممکن است وجود داشته باشد، حتی حکومت‌ها هم شکست خواهند خورد اگر feasible نباشند.

اگر ارزش پیشنهادی که به مردم به عنوان ذی‌نفعان مشتریان خودشان ارائه می‌دهند، برای مردم نیارزد و Feasible نباشند، شکست خواهند خورد، این فرضی است که بر هر نهاد اقتصادی حاکم است.
عنوان پنل درباره دلایل ناکارآمدی شتاب‌دهنده‌ها بود، من احساس می‌کنم یک مقدار باید دقیق شود؛ الان ما شتاب‌دهنده ناکارآمد داریم، به‌هرحال شتاب‌دهنده نسبتا کارآمد یا خوب هم داریم. وقتی داریم راجع به دلایل صحبت می‌کنیم، از نشانه‌ها صحبت می‌کنیم، بهتر است بگوییم علل ناکامی شتاب‌دهنده‌ها یا اینکه شتاب‌دهنده‌ها چرا ناکام می‌شوند.

حتما دوستان فرق دلیل و علت را می‌دانند، وقتی ما دودی از دور می‌بینیم می‌گوییم این دود دلیل آتش است، منتها خود آتش علت دود است، دود علت آتش نیست. شکست شتاب‌دهنده‌ها یا ناکارآمدی‌شان عللی دارد که باید به آنها پرداخت، ولی با توجه به آن چیزی که از عنوان پنل برمی‌آید، من در طلیعه این حرکت، شکست خوردن و ناکامی شتاب‌دهنده‌ها را در آینده نمی‌بینم، بالا و پایین خواهد داشت که اشاره می‌کنم خدمت‌تان.

وقتی راجع به شتاب‌دهی صحبت می‌کنم، راجع به این ارزش پیشنهادی، به‌عنوان راه‌اندازی درست یک کسب‌وکار درست با شتاب‌‌دادن به فرایند تکاملی و تحولش صحبت می‌کنم. این فرایندی است که قاعدتا هر کسب‌وکاری لازم دارد تا در زمان کوتاهی معلوم شود چند مرد‌‌حلاج است و در آخر یک بیزینس از آن در‌می‌آید یا نه.

باید مسیر را طوری پیش ببریم که شتاب‌دهنده‌ها را به عنوان یک نهاد اقتصادی Feasible کنیم، شتاب‌دهی لازم است، چون نوآوری باید درست شکل بگیرد و مشتری نوآوری باید در این مسیری که الان تعداد زیادی شتاب‌دهنده در آن حضور دارد، جواب بگیرد؛ اما طبیعتا به نظر می‌آید تعداد زیادی از آنها حذف خواهند شد و آنهایی باقی خواهند ماند که نسبت به این شرایط خودشان را تغییر دهند. این تحول، مکانیسمی دارد که ما و دوستان داریم از طریق تجربه و مطالعه به نتایج خوبی می‌رسیم که مسیر شتاب‌دهی‌های‌مان را تغییر بدهیم و به این سمت ببریم.

اکبرهاشمی: علی، رضا اشاره کرد که آنقدر این کار گسترده شد که تأمین‌ منابع مالی نتوانست آنطور که باید اتفاق بیفتد، آیا دولت‌ها در بیزینس‌مدل‌های دیگر دنیا در موفقیت شتاب‌دهنده‌ها نقش دارند؟

علی فیاض‌بخش: اشاره‌ای بکنیم به صحبت‌های آقای سلطانی. آقای سطانی خیلی محکم مشارکت دولت‌ها را رد کردند، من با ایشان از این زوایه موافق نیستم، اگر ما می‌توانیم از منابع مالی دیگران استفاده بکنیم، عین آن کاری که آقای سلطانی توصیه می‌کرد مبنی بر اینکه این منابع بانکی را بگیرید به‌عنوان وام و در چرخه اقتصادی‌تان استفاده کنید، این هم با آن فرقی نمی‌کند، ولی مسیر درستی را باید انتخاب کنیم. یکی از مدل‌هایی که ما در سرآوا در سال ۹۶ مطالعه‌ کردیم و در سال ۹۷ هم در جلسه‌ای با آقای جهرمی عرض کردم، همین موضوع مچ‌فاند(Match Fund) است.

در مدل‌های موفق مچ‌فاند، مثل کره جنوبی و سنگاپور، عملا دولت به‌مثابه یک پسیواینوستور یا سرمایه‌گذار غیرفعال عمل می‌کند؛ یعنی یک سرمایه‌گذار پیشرو را که در آن حوزه خاص تخصص دارد، انتخاب می‌کند و منابعش را در اختیارش قرار می‌دهد و او به نیابت از دولت سرمایه‌گذاری می‌کند.

فقط برای اینکه حاکمیت این اطمینان را پیدا کند که منابع به شکل کارآمدی استفاده می‌شود، باید این سرمایه‌گذاری‌ در قالب مچینگ اتفاق بیفتد؛ یعنی سرمایه‌گذار بخش خصوصی یا لیداینوستور، منابعی را سرمایه‌گذاری کند. مثلا در مدل کره جنوبی ۱ به ۹ و در مدل سنگاپور ۱ به ۶ است، آقای وحدت فرمودند سقف آن ۱ به ۴ است، از آن زاویه خیلی مسئله خاصی ندارد، البته ۲۵ درصد عدد بسیار ناچیزی است و تقریبا همه آن را بخش خصوصی آورده و نیازی به دولت ندارد. می‌خواهم این را بگویم که دولت این اطمینان را پیدا می‌کند که منابع خود سرمایه‌گذار پیشرو هم در آن سرمایه‌گذاری صرف می‌شود، اما نکته‌ای که وجود دارد این است که دولت نباید مستقیما سرمایه‌گذاری کند.

اکبرهاشمی: آقای محمدی می‌خواهم بدانم رویکرد معاونت علمی ریاست جمهوری در این حوزه چیست؟ شاید منابع مالی شتاب‌دهنده‌ها و بخش خصوصی برای یک یا ۲سال اول کافی بود، ولی به نظر می‌آید در ادامه، دولت باید به نوعی وارد مشارکت‌هایی با بخش خصوصی می‌شد، آیا این اتفاق افتاده است و اگر نه، چرا؟

مهدی محمدی: به‌زعم من اکوسیستم استارتاپی یک سرطان خوش‌خیم برای بیزینس‌های سنتی است؛ یعنی مثل یک غده‌ای با سرعت گسترش پیدا می‌کند و عملا یک فضای جدیدی را در کسب‌وکار توسعه می‌دهد و اگر بتوانیم آن را به‌خوبی هدایت کنیم، یک تحول اجتماعی‌فنی را با خودش می‌آورد. من می‌خواهم بگویم چرا ما می‌گوییم اکوسیستم الان دچار یک مکانیسم خودتکراری و به قول شما شکست در استارتاپ‌ها و شکست در شتاب‌دهنده‌ها و حتی شاید وی‌سی‌ها شده است.

ما حدود ۵۶۰ استارتاپ را به صورت رندوم تحلیل کردیم و شبکه تعامل مالی آنها را درآوردیم. چه از طریق تعامل با شتاب‌دهنده و چه وی‌سی. یک شبکه هم‌بند بزرگ است که شامل مجموعه سرآوا و مجموعه‌های اطرافش، به علاوه مجموعه رهنما و شریف است. وقتی این شبکه را تحلیل می‌کنیم، می‌بینیم عمده استارتاپ‌های موفق هم در همین شبکه هم‌بند شکل گرفته‌اند.

این همان بحثی بود که دوست‌مان تحت عنوان نتورک‌افکت از آن نام برد‌که ما از آن به innovation management یا innovation system یاد می‌کنیم، تحت عنوان مکانیسم سرریز دانشی در یک شبکه‌ای که هم‌بندی آن زیاد است، یا شبکه‌ای که امکان انتشار دانش در آن فراهم می‌شود.

این اقتصاد مقیاس فراهم می‌کند و باعث می‌شود سرمایه‌ها انباشت شوند و به همان نسبت انباشت سرمایه‌ها، باعث انباشت دانش و موفقیت بیشتر آن شبکه می‌شود. حالا ما تقریبا ۳۲شبکه دیگر داریم که هیچ ربطی به این شبکه اصلی ندارند؛ یعنی رسما مکانیسم‌های انتشار دانش در اکوسیستم ایران به‌شدت گسسته‌اند، غیر از شبکه هم‌بند وسط، بقیه شبکه‌ها فعال نیستند. حالا این شبکه هم‌بند و بهتر است بگویم کل اکوسیستم مکانیسم سرمایه‌گذاری‌اش کجا بوده؟

بررسی ما نشان می‌دهد تقریبا ۷۰ درصد سرمایه‌گذاری‌ها روی سه حوزه بوده؛ حوزه ایکامرس، enterprise tech و news and media. به همان نسبت هم تعداد استارتاپ‌های‌مان در آن حوزه‌ها بیشتر بود، یعنی عملا مجموعه زیادی از استارتاپ‌ها یک مسیر تکاملی را طی کردند که به زعم من، یک مسیر تکاملی طبیعی بوده است که می‌خواهم اصطلاح داروینی‌اش را به کار ببرم. وقتی یک سیستم یا اکوسیستم تکامل پیدا می‌کند، گونه‌هایی شکل می‌گیرند که امکان تطبیق بهتر با طبیعت پیرامون‌شان را دارند و اصطلاحا می‌گوییم مکانیسم انتخاب طبیعی برای‌شان اتفاق می‌افتد.

بقیه گونه‌ها وقتی می‌بینند آن گونه برنده است، از آن تقلید می‌کنند، چراکه فکر می‌کنند برای پایداری باید آن مسیر را ادامه بدهند؛ این اتفاق در اکوسیستم ایران افتاده است، گونه‌های برنده‌ای در نسل اول و تا حدودی نسل دوم شکل گرفتند و بقیه الان دارند تقلید می‌کنند و به دنبال این هستند که در یک مسیر تکاملی خودشان را شبیه دیجی‌کالا یا اسنپ و بیزینس‌مدل‌های موفق یا کسب‌وکارهای موفق بکنند.

اتفاقی که در این مسیر تکامل افتاده این است که بقیه اجزای اکوسیستم، خودش را با آن تطبیق داده، یعنی شتاب‌دهنده‌های ما هم همان استارتاپ‌ها را ترغیب می‌کنند یا اصلا بهتر است بگویم قابلیت‌های‌شان حول و حوش آن استارتاپ‌ها شکل گرفته است.

اغلب بچه‌هایی که داخل شتاب‌دهنده‌های ما هستند، ایکامرس را خوب می‌فهمند، ولی اگر به آنها بگویی بلاکچین، یا ای‌آی، نمی‌دانند. روند سرمایه‌گذاری در استارتاپ‌های دیجیتال مارکتینگ، نیوز اند مدیا و ایکامرس به‌شدت در دنیا کاهشی بوده و سرمایه‌گذاری در استارتاپ‌های هوش مصنوعی، روباتیک و بلاکچین در حد ۲۵۰ درصد به بالا بوده است؛ یعنی حتی در دنیا هم همین مکانیسم تکامل منجر به ایجاد تنوع شده است.

بچه‌ها باید این را بدانند، به شرطی تعداد شکست‌ها در آینده این اکوسیستم کاهش پیدا می‌کند که دیگر بیزینس‌مدل‌های تکراری و حوزه‌های کسب‌وکار تکراری را رها کنند و کم‌کم به فکر ایجاد نوآوری در این کسب‌وکار باشند.

اکبر هاشمی: سؤال من مشخصا این است که دولت چه کاری در این حوزه انجام داده است؟

مهدی محمدی: دقیقا ۸ ماه پیش من مسئولیتی برعهده گرفتم تحت عنوان دبیر ستاد اقتصاد دیجیتال. در آنجا ما برنامه‌ای‌ را تدوین کردیم تحت عنوان متنوع‌سازی اکوسیستم. ما آنجا با همکاری صندوق نوآوری، برنامه‌ای چیدیم برای حمایت از شتاب‌دهنده‌ها اما نه هر شتاب‌دهنده‌ای؛ بلکه شتاب‌دهنده‌ای که به صورت تخصصی روی حوزه‌هایی کار بکند که بیرون از جریان غالب اکوسیستم در حال فعالیت هستند. الان آیین‌نامه آن هم در صندوق نوآوری مصوب شده که ما برای شتاب‌دهنده‌ها یک مکانیسم حمایتی داریم که به ازای تعداد تیم‌هایی که می‌گیرند، برای تامین هزینه مرحله بذری به آنها کمک می‌کنیم. همچنین برای فضای کاری‌شان، جهت رهن فضا به آنها کمک می‌کنیم و به تعداد تیم‌های موفقی که اگزیت می‌کنند، وامی را که برای مرحله بذری به آنها داده‌ایم، به وام بلاعوض تبدیل می‌کنیم.

مکانیسم دیگری که تجربه بین‌المللی بود و من در کره جنوبی دیده بودم، تحت عنوان کواینوست یا مچ‌فاند است. دولت کره جنوبی زمینه‌های خاصی را هدف قرار داده و هر شتاب‌دهنده و هر سرمایه‌گذاری که وارد چنین زمینه‌هایی می‌شود و هر مقدار که سرمایه تزریق می‌کند، دولت از ۴ تا ۹ برابر روی آن زمینه سرمایه‌گذاری می‌کند؛ یعنی اگر سرمایه‌گذاری حاضر شود که ۲۰درصد روی یک استارتاپ سرمایه‌گذاری کند، طبق آیین‌نامه، صندوق نوآوری ۸۰درصد باقیمانده را می‌تواند سرمایه‌گذاری کند.

اکبر هاشمی: آقای محمدی، الان می‌توانید از کواینوست‌ها و مچ‌فاند‌هایی که توسط دولت در اکوسیستم اتفاق افتاده است، نام ببرید؟

مهدی محمدی: خود این مکانیسم سیاستگذاری تنها ۲ تا ۳ ماه است که راه‌اندازی شده. از طرفی مکانیسم توسعه اکوسیستم اینقدر سرعتش زیاد است که بعضا فضای سیاستگذاری از آن عقب می‌ماند. به زعم من توسعه اکوسیستم، سریع‌تر از فضای سیاستگذاری بوده، ولی سیاستگذار در یک دوره‌ای متوجه شده که تعدادی استارتاپ موفق شکل گرفته، تلاش کرده که شتاب‌دهنده شکل بگیرد.

وقتی شتاب‌دهنده‌های عمومی شکل گرفته‌‌اند اما نتیجه خیلی عمده‌ای نداشته‌اند، پس باید شتاب‌دهنده تخصصی راه‌اندازی شود و از طرفی به جای سرمایه‌گذاری مستقیم به سراغ کواینوست و مچ‌فاند آمده است. البته تغییر و تحول در سیستم‌های دولتی با سرعت انجام نمی‌شود، اما طی سه چهار ماه اخیر، هم آیین‌نامه حمایت از شتاب‌دهنده‌ها و هم آیین‌‌نامه حمایت از سرمایه‌گذاری خطرپذیر با مکانیسم کواینوست، شکل گرفته است.

اکبرهاشمی: شما باید کمک کنید که سیاستگذار سرعتش بیشتر شود چون این همه شکست برای بچه‌های استارتاپی واقعا سخت است. الان بچه‌ها به منابع مالی جدید نیاز دارند.

مهدی محمدی: البته شکست جزئی از کسب‌وکار است.

اکبرهاشمی: بله، ولی شکستی که خود استارتاپ مسئولش باشد، نه اینکه منابع مالی تمام شده باشد و دولت هنوز تصمیم قطعی نگرفته که به این حوزه ورود کند یانه؟! آقای زرنوخی، می‌خواهیم حسن ختام این بحث صحبت‌های شما را بشنویم.

رضا زرنوخی: ما از شکست و نقش دولت صحبت می‌کنیم، ولی با همدیگر تعارف هم داریم و نمی‌گوییم این مدل سرمایه‌گذاری فعلی موفق است یا خیر؟ من به‌عنوان یک سرمایه‌گذار می‌خواهم نقدم را بگویم؛ چرا سرمایه‌گذارها از شتاب‌دهنده‌ها پروژه نمی‌گیرند. به نظر من این فضا، یک فضای شوآف است. ضمن اینکه شتاب‌دهنده‌ها شبیه فشن‌شو عمل می‌کنند. فضای فشن‌شو، معرفی کالا و خدمات است، ولی در فضای شتاب‌دهنده، هدف یک تیم کارآمد است.

به نظر من در ایران اتفاق دیگری افتاده است. شباهت زیادی بین فشن‌شو و شتاب‌دهنده اتفاق افتاده است؛ آن هم شتاب‌دهنده‌ای که حتی نظم فشن‌شو را هم ندارد. این ویژگی به این دلیل است که ما کپی‌برداری ناقص کرده‌ایم. اینکه بعضا می‌گویند از Y Combinator (بزرگ‌ترین شتاب‌دهنده جهان) کپی‌برداری کرده‌ایم، حرف دقیقی نیست، چون شتاب‌دهنده سهولت راه‌اندازی داشته و سرمایه اولیه زیادی نیاز نداشته، افراد زیادی شتاب‌دهنده راه‌اندازی کرده‌‌اند.

همچنین فرهنگ دورهمی ما ایرانیان و اینکه به هر چیزی سرک می‌کشیم هم در راه‌اندازی شتاب‌دهنده‌ها تاثیر داشته ‌و هر طور بوده شتاب‌دهنده‌ها راه‌اندازی و تکثیر شده‌اند. ضمن اینکه این کار برای دولتی‌ها هم جذابیت داشته که دائما از رونمایی و… مسائلی از این دست حرف بزنند. آماری به من داده شد که الان بیش از ۱۰۰‌شتاب‌دهنده در ایران داریم. وجود این تعداد شتاب‌دهنده جای تعجب دارد. ما باید بررسی کنیم که عملکرد این شتاب‌دهنده‌ها چه بوده است.

الان مدل کسب‌وکارها مبهم است، ترکیب و کیفیت تیم‌‌های شتاب‌دهنده اصلا مشخص نیست و اصلا معلوم نیست که در چنین تیم‌هایی چه کسانی تحلیلگر کسب‌وکارها هستند، چه کسانی روی فضای کسب‌وکار در ایران مطالعه می‌کنند و… ضعف عمده دیگر شتاب‌دهنده‌های ایرانی، کمبود مفرط دانش در حوزه‌های تخصصی‌شان است و تحلیل ضعیفی روی محیط کسب‌وکار دارند. بنابراین کارهای تکراری به بازار عرضه می‌کنند. تمام تیم‌هایی که در شتاب‌دهنده‌ها حضور داشته‌اند، الان آزرده‌خاطر هستند، چون سرویس خوبی دریافت نکردند، سهام بد تعریف شده و…
چه کسی گفته است که از شتاب‌دهنده‌های ایران استارتاپ خوب بیرون آمده است؟ من بررسی کرده‌ام و حداقل ۳۰ استارتاپی که با مولفه‌های گوناگون بشود آنها را موفق نامید، از شتاب‌‌دهنده‌ها بیرون نیامده‌‌اند و هرگز در شتاب‌‌دهنده‌ها نبوده‌اند.

نکته منفی دیگر این است که بدبختانه استارتاپ‌هایی که از شتاب‌دهنده‌ها بیرون می‌آیند، اصلا آمادگی لازم برای جذب سرمایه را ندارند. حتی در ارائه خود به سرمایه‌گذار هم ضعف دارند. اما برای بهبود این فضا چه باید کرد؟

به نظر من استارتاپ‌ها نباید به سراغ‌شتاب‌دهنده‌های فعلی بروند و نه کسانی که می‌خواهند شتاب‌دهنده راه‌اندازی کنند. باید در الگوی شتاب‌دهنده بازنگری شود. باید از مزایای شتاب‌دهنده و آکادمی دوره‌های کسب‌وکار و… موارد مثبت را بگیریم و تلفیق کنیم تا نتیجه به اصطلاح درست و حسابی از آن بگیریم و مراکزی مفید و موثر راه‌اندازی شوند.

نکته مهم دیگر این است که کسانی که قرار است شتاب‌دهنده راه‌اندازی کنند، باید در حوزه کاری خود، تخصص داشته باشند. اتفاق وحشتناکی که الان اتفاق افتاده این است که شتاب‌دهنده‌ها در حال فاصله‌گرفتن از دانشگاه‌ها هستند و به جای دانشگاه به کف خیابان‌ها می‌روند. اگر ما از حوزه‌های جدید تکنولوژی صحبت می‌کنیم، این حوزه‌های جدید تکنولوژی از دانشگاه بیرون می‌آید، نه از گوگل و اینستاگرام و نه از هیچ جای دیگری. متاسفانه دولت هم دائما در حال صدور راه‌اندازی شتاب‌دهنده است.

نتیجه اینکه راه‌اندازی شتاب‌دهنده باید براساس نیازهای بازار باشد، باید با بنگاه‌های حرفه‌ای همراه باشد و خواهش من از دولت این است که اگر هم الگویی طرح می‌کنید، آن را تکثیر نکنید، چون ممکن است یک الگو در حوزه آی‌تی جواب بدهد اما در حوزه بایو یا نفت و… جواب ندهد. در نهایت حرف من این است که باید پیکره اکوسیستم استارتاپی و نوآوری ایران را درست بتراشیم.

اکبرهاشمی: در پایان این پنل از آقای محمدی که از بخش دولتی در این پنل حضور دارند، می‌خواهم که دولت کمک کند تا تامین مالی شتاب‌دهنده‌ها هر چه سریع‌تر انجام شود. بخش خصوصی به میدان آمده و هزینه هم کرده است. اماسرمایه بخش خصوصی محدود است شاید نهایتا تا ۲سال بتوانند هزینه‌ها را متقبل شوند. بنابراین دولت باید به صورت مچ‌فاند یا کواینوست وارد میدان عمل شود و مشکل تامین مالی شتاب‌دهنده‌ها را حل کند تا آنها بتوانند ادامه حیات بدهند و خروجی قابل قبولی داشته باشند.

امتیاز بدهید

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *