درحالی این سرمقاله را مینویسم که ساعتی قبل متوجه شدم دزد کولهپشتیام را که به آن کولهپشتی کارآفرینی میگویم، با خودش برده است؛ کولهای حاوی یک عدد لپتاپ، موس، دو عدد پاوربانک، چهارتا چک ۵۰۰هزار تومانی، یک چک دو و نیم میلیون تومانی، شناسنامه، مهر شنبه و دستنوشتههای طراحی سایت جدید شنبهمگ.
الان چند ساعتی گذشته، با اینکه بارها به خودم گفتم «فدای سرت، مهم نیست» اما هنوز ناراحت و متاثرم. خوب که فکر میکنم، عمق ناراحتیام به خاطرمبلغ اشیای گمشده نیست. چکها که جلوش گرفته میشود. شناسنامه تعویض میشود و لپتاپ و کیف هم کمی مستهلک شده بودند. پس چرا عمیقا ناراحتم؟!
آنچه مرا ناراحت کرده این دلبستگی و وابستگی به اشیاست؛ اشیایی که به تعبیر ژان بودریار، جامعهشناس فرانسوی، «هر یک در حکم یک نشانهاند».
بارها این جمله را تکرار کردهام و همین چند روز پیش هم درهمایش توسعه وب فارسی گفتم استارتاپ اگرچه مفهومش رشد سریع است، اما معنایش آن نیست که به سرعت پولدار خواهیم شد. قبلا تاکید کردهام اگر میخواهید پولدار شوید، به سمت استارتاپها نیایید. به قول ناصرغانمزاده، راهانداختن استارتاپ مثل کارکردن در زندان با اعمال شاقه است.
معتقدم اگرمیخواهید ارزشی خلق کنید، استارتاپ را انتخاب کنید، چراکه اگر مردم به ارزش پیشنهادی شما پاسخ بدهند و استقبال کنند، آنوقت شما ثروتمند هم خواهید شد. شاید یکی از نمونههای دمدستی اما بزرگ همین فیسبوک باشد. زاکربرگ جوان در خوابگاه دانشگاه هاروارد وقتی ایده فیسبوک را دنبال میکرد، هرگز به ثروتاندوزی فکر نمیکرد. او میخواست یک مشکلی را حل کند، مشکل کمرویی خودش و راه ارتباطگیری با دیگران را تسهیل کند؛
ایدهای که وقتی اجرا شد، ابتدا همخوابگاهیهایش و بعد هم دانشجویان دیگر ایالتها از آن استقبال کردند و خواندهایم که او برای تجاریسازی فیسبوک مجبور به ترک دانشگاه و راهی سیلیکونولی شد. آنقدر فیسبوک در جهان محبوبیت یافت و دانلود شد و ارزش پیشنهادی زاکربرگ ککمکی با استقبال روبهرو شد که این لایکها برای او ۴۴میلیارد دلار دارایی به ارمغان آورد و ۹۹درصد از داراییاش را وقف خیریهها کرد.
چرا؟ آیا جز این است که مواد تشکیلدهنده غذای یک انسان در هر سطحی از رفاه مالی، گوشت، مرغ، ماهی، برنج، نان، آب و … همینهاست.(البته به غیراز کمی تنوع و رفاه بیشتر و مسافرت و…) با ثروت یک میلیون دلاری یا ۴۴ میلیون دلاری آدمی به همینها نیاز دارد.
پس چرا ما این همه کارکردن با اعمال شاقه را دوست داریم، چرا این همه تلاش میکنیم، آیا برای انباشتن گوشت روی گوشت و پول روی پول!؟ در پاسخ میگویم نه. ما به دو دلیل در این دوی ماراتن تمامنشدنی قرار گرفتهایم و به قول جمال میرصادقی روحمان عرق میریزد و … جسممان تحلیل میرود.
درآغاز یا در میانه راه استارتاپمان هستیم و نه برای موفقیت، برای آنکه بتوانیم به ساحلی امن برسیم چارهای جز رفتن و رفتن نداریم. ایستادن یا بازگشتن به معنای غرقشدن است.
یا اینکه به ساحل امن رسیدهایم، شرکتمان گل انداخته و آنقدر نتیجه تلاشمان مزه کرده و مردم ارزش پیشنهادیمان را لایک میکنند که دوست داریم هر روز آن را از روز قبل بیشتر توسعه دهیم. ما بیش از آنکه خالقان ثروت باشیم، خالقان ارزشیم و به قول ضربالمثل ایرانی «چون که صدآید، نود هم پیش ماست.»
حرف آخر:
با همه اینها اندوه امروز من نشانه بدی است، نشانه دلبستگی به جهانی زوالپذیر و به نوعی گمگشتگی در نظام اشیا. این باور نگارنده است. چه خالق ثروت باشیم و چه خالق ارزش، باید بدانیم ارزش پیشنهادی خالق این جهان به ما اشیایی نیست که به قول ژان بودریار منزلت و پرستیژ میدهد. ما همه آنچه را که داریم روزی از دست خواهیم داد. باید مراقبت کنیم در نظام اشیا گرفتار نشویم و به ارزش پیشنهادی خالق بشریت فکر کنیم. آن ارزش چیست؟